part 4
حتی تهیونگ هم نیومده بود.
واقعا ناراحت بودم از همه از تهیونگ.
ساعت ۱ شب بود من من با همون لباسا رو مبل نشسته بودمو به این فکر احمقانم که جشن تولد گرفتم بود فکر کردم.
که صدای کلید اومد معلومه که تهیونگ بود.
اومد تو خونه تهیونگ:سلام
جوابشو ندادم چون حوصله نداشتم
تهیونگ:چیزی شده
ات:چرا برای جشن نیومدی
تهیونگ:چرا باید برای یه جشن مزخرف میومدم
ات:لااقل میتونستی کاری کنی ابروم جلوی دوستام نره
تهیونگ:برام مهم نیست از این جور چیزای مسخره بدم میاد.
ات:اره راست میگی جشن تولد زنت مسخره ترین جشن تو این جهان بود.اصن چرا باید میومدی؟ دیگه نمخواد حتی کلا خونه هم نیومدی بهتر.
واقعا ناراحت بودم از همه از تهیونگ.
ساعت ۱ شب بود من من با همون لباسا رو مبل نشسته بودمو به این فکر احمقانم که جشن تولد گرفتم بود فکر کردم.
که صدای کلید اومد معلومه که تهیونگ بود.
اومد تو خونه تهیونگ:سلام
جوابشو ندادم چون حوصله نداشتم
تهیونگ:چیزی شده
ات:چرا برای جشن نیومدی
تهیونگ:چرا باید برای یه جشن مزخرف میومدم
ات:لااقل میتونستی کاری کنی ابروم جلوی دوستام نره
تهیونگ:برام مهم نیست از این جور چیزای مسخره بدم میاد.
ات:اره راست میگی جشن تولد زنت مسخره ترین جشن تو این جهان بود.اصن چرا باید میومدی؟ دیگه نمخواد حتی کلا خونه هم نیومدی بهتر.
۴۳.۸k
۰۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.