ازدواج اجباری پارت ۷۸
#ازدواج_اجباری
ویو ات :
احساس تحقیر کردم
کسی که دوستش دارم
احساس میکردم عشق یک طرفه رو دارم تجربه میکنم
ولی نمیتونستم از دوست داشتنش دست بکشم
نخوابیدم
و بیدار موندم
ساعت 3 نیم شد ..
ومن هنوز بیدار بودم تا بیاد
داشتم میخابیدمکه صدای چرخیدن کلید اومد ...
ویو جیمین :
درو باز کردم
که دیدم
با چشمای مظلومش بهم خیره شده ..
چشماش قرمز بود
پر از خون
ات : س..سلام
جیمین : چرا نخوابیدی ؟
ات : منتظر تو بودم ..!
جیمین : باش
ات : ک..کجا بودی ؟
جیمین : به تو ربطی نداره ..!
ات :
چرا ربط داره
من زنتم
جیمین بهم نزدیک تر شد ..
جیمین : از کی تاحالا ؟
ات : از اولش ..
جیمین لباشو گذاشت رو لبای ات
و وحشیانه بوسید
ات : نفسمبند اومد ..ولمکن ..
جیمین : لبت مزه یه توت فرنگی میداد بیب
ات :
میشه این کارارو با مننکنی ؟
جیمین : چی ؟
ات :
تو وقتی این کارارو میکنی
من بیشتر عاشقت میشم
تو اصلا
میدونی چند بار یواشکی نگات کردم؟ (بابغض )
جیمین حرفی نزد
ات با ذوق و شوق گفت
ات :
حالا
میشه بیامپیشت بخوابم؟
بخدا پایین تخت میخابم
پتو و بالشتم خودم میارمم
خوبب ؟؟(باذوق)
جیمین : نه 😐
ات : تلوخداا بزال بیامم🥺(اه چندشش🗿)
جیمین : باشه
ات اومد پیش جیمینتو اتاقش
ات : خوب من رو تخت میخابم تو رو زمین
باش ؟
جیمین : توگفتی رو زمین میخابی
ات : چرا
رمانتیک نیستی
زن حاملهتو میخایزمین بخوابه ؟
کمرم میشکنه
برای بچه ظرر داره
جیمین : پس منم رو تخت میخابم بات
ات : باش
ات : اخه چرا منو دوست نداره ):
جیمین : تو هیچوقت
از احساسات
و غرور یک فرد خبری نداری ..
ات : فردا باید بریم سونوگرافیوقت دارم
باهام میای ؟🥺
جیمین : ببینمچی میشه
ات چیزی نگفت ..
ویو ات :
احساس تحقیر کردم
کسی که دوستش دارم
احساس میکردم عشق یک طرفه رو دارم تجربه میکنم
ولی نمیتونستم از دوست داشتنش دست بکشم
نخوابیدم
و بیدار موندم
ساعت 3 نیم شد ..
ومن هنوز بیدار بودم تا بیاد
داشتم میخابیدمکه صدای چرخیدن کلید اومد ...
ویو جیمین :
درو باز کردم
که دیدم
با چشمای مظلومش بهم خیره شده ..
چشماش قرمز بود
پر از خون
ات : س..سلام
جیمین : چرا نخوابیدی ؟
ات : منتظر تو بودم ..!
جیمین : باش
ات : ک..کجا بودی ؟
جیمین : به تو ربطی نداره ..!
ات :
چرا ربط داره
من زنتم
جیمین بهم نزدیک تر شد ..
جیمین : از کی تاحالا ؟
ات : از اولش ..
جیمین لباشو گذاشت رو لبای ات
و وحشیانه بوسید
ات : نفسمبند اومد ..ولمکن ..
جیمین : لبت مزه یه توت فرنگی میداد بیب
ات :
میشه این کارارو با مننکنی ؟
جیمین : چی ؟
ات :
تو وقتی این کارارو میکنی
من بیشتر عاشقت میشم
تو اصلا
میدونی چند بار یواشکی نگات کردم؟ (بابغض )
جیمین حرفی نزد
ات با ذوق و شوق گفت
ات :
حالا
میشه بیامپیشت بخوابم؟
بخدا پایین تخت میخابم
پتو و بالشتم خودم میارمم
خوبب ؟؟(باذوق)
جیمین : نه 😐
ات : تلوخداا بزال بیامم🥺(اه چندشش🗿)
جیمین : باشه
ات اومد پیش جیمینتو اتاقش
ات : خوب من رو تخت میخابم تو رو زمین
باش ؟
جیمین : توگفتی رو زمین میخابی
ات : چرا
رمانتیک نیستی
زن حاملهتو میخایزمین بخوابه ؟
کمرم میشکنه
برای بچه ظرر داره
جیمین : پس منم رو تخت میخابم بات
ات : باش
ات : اخه چرا منو دوست نداره ):
جیمین : تو هیچوقت
از احساسات
و غرور یک فرد خبری نداری ..
ات : فردا باید بریم سونوگرافیوقت دارم
باهام میای ؟🥺
جیمین : ببینمچی میشه
ات چیزی نگفت ..
۱۲.۳k
۱۵ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.