p7
+بزارش برای یه شب دیگه...
_هوم ...باشه....
و بلند شد و رفت زیر گازو خاموش کرد....
کتشو در اورد پیراهنش هم در اورد....
الان فقط با یه شلوار بود....که اونم جلوی چشم خودم عوض کرد و رفت رو تختش دراز کشید....
فک کنم ناراحت شد...
+تهیونگ؟
_.....
+تهیونگ من قول میدم برای یه شب دیگه در اختیارت باشم....
_....
رفتم سمتش و از پشت بغلش کردم...
+هی پسر کوچولو.....
_کوچولو نیستم...
+ته تو مستی!
شاید فردا که بلند میشی چیزی از امشب یادت نیاد هوم؟
_من ظرفیتشو دارم.....
+ته...لطفا....قهر نباش
_.....
+تهیونگ فردا میری؟
_اره میرم....
رفتم سمت تختم و خودمو انداختم روشو پتو رو تا سر کشیدمرو خودم....
_ببین ات....
من بهت علاقه دارم .....
خودت هممیدونی....
و اگه بخوام برم تو رو هم با خودم میبرم کوچولو....
از جام بلند شدم و رفتم طرفش....
رو تخت نشسته بود و تا منو دید دستاشو به نشونه بغل باز کرد.....
و منم پریدم تو بغلش....
سرمو اوردم بالا و لباشو گذاشت رو لبام...
خیلی حس خوبی داشتم ولی اولش شوکه بودم و نمیتونستم همراهی کنم.....
آروم منو میبوسید....
خیلی احساس آرامش داشتم....
هیچوقت فکر نمیکردم تهیونگ به من علاقه داشته باشه....
ولی اول من عاشقش شدم....
چون به گفته خودش اون توی این یه ماه عاشقم شده....
_خوب بلدی همراهی کنیا...
+(میخنده)
_از الان بگم...الان که میخوای تو بغل من بخوابی...
باید اون هودی لعنتیو در بیاری.....
+ته لباسم بازه.....
_همینکه بازه منو خوشحال میکنه.....
جذابیتات میره تو چشمم....
+ای لاشی....
_من فقط پیش تو لاشی میشم....
نه کس دیگه ای...
+اوووو چه حرف قشنگی بود...
_بحثو عوض نکن دربیار.....
هودیمو در اوردم و ۵ دقیقه همینجوری زل زده بود بهم و از سر تا پامو میسنجید....
+مورد پسند بود...
_اره ولی از همون اول دستاتو گذاشتی رو خط سینت....
+میخوای بردارمممم؟
_قطعا...
+بسه...واسه شب اول همینم زیادی بود....
_بالاخره که میبینم...البته دیدماا..
حالا بیا بغلم میخوایم بخوابیم....
+باشه....
رفتیم رو تخت و منمو خیلی آروم تو بغلش گرفته بود...
+خیلی دوست داشتم یه شب تو بغلت بخوابم....
_از این به بعد هر شب تو بغلم میخوابی...
شب بخیر ماهمن....
+شب بخیر...#وانشات
#رمان
#بی_تی_اس
#جین
#جی_هوپ
#نامجون
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#کره
#کیدراما
#جیمین
#شوگا
_هوم ...باشه....
و بلند شد و رفت زیر گازو خاموش کرد....
کتشو در اورد پیراهنش هم در اورد....
الان فقط با یه شلوار بود....که اونم جلوی چشم خودم عوض کرد و رفت رو تختش دراز کشید....
فک کنم ناراحت شد...
+تهیونگ؟
_.....
+تهیونگ من قول میدم برای یه شب دیگه در اختیارت باشم....
_....
رفتم سمتش و از پشت بغلش کردم...
+هی پسر کوچولو.....
_کوچولو نیستم...
+ته تو مستی!
شاید فردا که بلند میشی چیزی از امشب یادت نیاد هوم؟
_من ظرفیتشو دارم.....
+ته...لطفا....قهر نباش
_.....
+تهیونگ فردا میری؟
_اره میرم....
رفتم سمت تختم و خودمو انداختم روشو پتو رو تا سر کشیدمرو خودم....
_ببین ات....
من بهت علاقه دارم .....
خودت هممیدونی....
و اگه بخوام برم تو رو هم با خودم میبرم کوچولو....
از جام بلند شدم و رفتم طرفش....
رو تخت نشسته بود و تا منو دید دستاشو به نشونه بغل باز کرد.....
و منم پریدم تو بغلش....
سرمو اوردم بالا و لباشو گذاشت رو لبام...
خیلی حس خوبی داشتم ولی اولش شوکه بودم و نمیتونستم همراهی کنم.....
آروم منو میبوسید....
خیلی احساس آرامش داشتم....
هیچوقت فکر نمیکردم تهیونگ به من علاقه داشته باشه....
ولی اول من عاشقش شدم....
چون به گفته خودش اون توی این یه ماه عاشقم شده....
_خوب بلدی همراهی کنیا...
+(میخنده)
_از الان بگم...الان که میخوای تو بغل من بخوابی...
باید اون هودی لعنتیو در بیاری.....
+ته لباسم بازه.....
_همینکه بازه منو خوشحال میکنه.....
جذابیتات میره تو چشمم....
+ای لاشی....
_من فقط پیش تو لاشی میشم....
نه کس دیگه ای...
+اوووو چه حرف قشنگی بود...
_بحثو عوض نکن دربیار.....
هودیمو در اوردم و ۵ دقیقه همینجوری زل زده بود بهم و از سر تا پامو میسنجید....
+مورد پسند بود...
_اره ولی از همون اول دستاتو گذاشتی رو خط سینت....
+میخوای بردارمممم؟
_قطعا...
+بسه...واسه شب اول همینم زیادی بود....
_بالاخره که میبینم...البته دیدماا..
حالا بیا بغلم میخوایم بخوابیم....
+باشه....
رفتیم رو تخت و منمو خیلی آروم تو بغلش گرفته بود...
+خیلی دوست داشتم یه شب تو بغلت بخوابم....
_از این به بعد هر شب تو بغلم میخوابی...
شب بخیر ماهمن....
+شب بخیر...#وانشات
#رمان
#بی_تی_اس
#جین
#جی_هوپ
#نامجون
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#کره
#کیدراما
#جیمین
#شوگا
۵۴.۸k
۲۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.