Part 30💖✨
Part 30💖✨
*ویو بورام*
با داداشم داشتیم میرفتیم تو اتاق... راستش خیلی هتل باکلاسی بود فکر کنم اولین بار تو 15 سال عمرم بود که همچین جایی اومدم... کوک در اتاق و باز کرد،وارد پذیرایی شدیم که کوک گفت:
کوک:اینجا جعبه کمک های اولیه هست، برو یه دوش بگیر بعد بیا بیرون تا زخمات و پانسمان کنم.
بورام:خیلی ممنون که کمکم کردی*خندان رو به کوک*
کوک:خواهش میکنم*به سمت بورام رفت و بغلش کرد*
راستش شوکه شدم،انتظار نداشتم کوک انقدر باهام خوب باشه، فک میکردم چون خواهر ناتنی شم باهام بد رفتاری کنه... ولی اینجور نبود... بیخیال شدم و به سمت حموم رفتم...یه دوش گرفتم و از حموم اومدم بیرون،دیدم کوک برام حوله و... گذاشته رو تخت و نگاه کردم. چند دست لباس و نو و تمیز رو تخت بود،همشونم برند بودن خیلی خوشگل بودن
لباسامو پوشیدم و موهام و شونه کردم... زخم سرم وَرَم کرده بود...زخم لبمم داش میسوخت..
به سمت پذیرایی رفتم و با کوک و جی وو مواجه شدم که داشتن باهم حرف میزدن... و نگاهشون به من افتاد. جی وو بهم لبخند زد و کوک بهم گفت:
کوک:از لباسات خوشت اومد؟
بورام:خیلی ممنونم، زخمت کشیدی
کوک:از من تشکر نکن، جی وو برات خریده چون من نمیدونستم چی باید برات بخرم*با لبخند*
بورام:دستت درد نکنه خانم جی وو*خنده و با خجالت*
جی وو:میتونی جی وو خالی صدام کنی، لازم به رسمی بودن نیست*خندان رو به بورام*
بورام:باشه جی وو*با خنده*
بعد نشستم روی مبل، جی وو بلند شد و به سمت کابینت رفت و یه جعبه اورد که جعبه های کمک های اولیه بود.
کوک، یه تیکه پد اورد و روش بتادین زد و زد روی زخم سرم، خیلی دردم گرفت
بورام:ایی
کوک:ببخشید دردت گرفت؟
بورام:یکم
جی وو و کوک مشغول پانسمان کردن زخمم شدن که کارشون تموم شد که کوک گفت:
کوک:چندسالته؟
بورام:پونزده سالمه
کوک:خیلی کوچولویی پس*خندان*
بورام:اره خب.
*ویو نویسنده*
اینم از این پارت،کوک خواهر نا تنی شو پیدا کرد... ازش حمایت کرد و مواظبش بود، ولی اگه بورام رو ببره کُره چی؟ اوعضا خوب میشه یا بدتر؟ اصلا بورام جراتشو داره؟
*ویو بورام*
با داداشم داشتیم میرفتیم تو اتاق... راستش خیلی هتل باکلاسی بود فکر کنم اولین بار تو 15 سال عمرم بود که همچین جایی اومدم... کوک در اتاق و باز کرد،وارد پذیرایی شدیم که کوک گفت:
کوک:اینجا جعبه کمک های اولیه هست، برو یه دوش بگیر بعد بیا بیرون تا زخمات و پانسمان کنم.
بورام:خیلی ممنون که کمکم کردی*خندان رو به کوک*
کوک:خواهش میکنم*به سمت بورام رفت و بغلش کرد*
راستش شوکه شدم،انتظار نداشتم کوک انقدر باهام خوب باشه، فک میکردم چون خواهر ناتنی شم باهام بد رفتاری کنه... ولی اینجور نبود... بیخیال شدم و به سمت حموم رفتم...یه دوش گرفتم و از حموم اومدم بیرون،دیدم کوک برام حوله و... گذاشته رو تخت و نگاه کردم. چند دست لباس و نو و تمیز رو تخت بود،همشونم برند بودن خیلی خوشگل بودن
لباسامو پوشیدم و موهام و شونه کردم... زخم سرم وَرَم کرده بود...زخم لبمم داش میسوخت..
به سمت پذیرایی رفتم و با کوک و جی وو مواجه شدم که داشتن باهم حرف میزدن... و نگاهشون به من افتاد. جی وو بهم لبخند زد و کوک بهم گفت:
کوک:از لباسات خوشت اومد؟
بورام:خیلی ممنونم، زخمت کشیدی
کوک:از من تشکر نکن، جی وو برات خریده چون من نمیدونستم چی باید برات بخرم*با لبخند*
بورام:دستت درد نکنه خانم جی وو*خنده و با خجالت*
جی وو:میتونی جی وو خالی صدام کنی، لازم به رسمی بودن نیست*خندان رو به بورام*
بورام:باشه جی وو*با خنده*
بعد نشستم روی مبل، جی وو بلند شد و به سمت کابینت رفت و یه جعبه اورد که جعبه های کمک های اولیه بود.
کوک، یه تیکه پد اورد و روش بتادین زد و زد روی زخم سرم، خیلی دردم گرفت
بورام:ایی
کوک:ببخشید دردت گرفت؟
بورام:یکم
جی وو و کوک مشغول پانسمان کردن زخمم شدن که کارشون تموم شد که کوک گفت:
کوک:چندسالته؟
بورام:پونزده سالمه
کوک:خیلی کوچولویی پس*خندان*
بورام:اره خب.
*ویو نویسنده*
اینم از این پارت،کوک خواهر نا تنی شو پیدا کرد... ازش حمایت کرد و مواظبش بود، ولی اگه بورام رو ببره کُره چی؟ اوعضا خوب میشه یا بدتر؟ اصلا بورام جراتشو داره؟
۳.۶k
۱۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.