SCARY LIFE🖤
SCARY LIFE🖤
PART||۲۷
یونگی:او...کلارا بابا بزرگت اومد...(نیشخند)
جین:یونگی...می دونی چقدر این کلمه بدم میاد ها؟...من به این جوونی و خوشگلی و زیبایی....(در حال غر زدن)
کلارا:به نظر من جین از همه خوشتیپ تره...
جین:اهوم...خودم میدونم..(مغرورانه)
نامجو:جمع شید باید بریم....
همه اعضا جمع شدن...هفت پسر جذاب الان روبه روی کلارا بودن...اعضا بعد از خداحافظی رفتن تا سوار ماشین بشن...
شوگا:کلارا...دیگه یاد آوری نکنم...در رو کسی باز نکن و اگه صدای شلیک یا همچین چیزی شنیدی سریع باهام تماس بگیر و......
کلارا:باشه پدر فهمیدم....حالا میتونی بری..(خنده)
همه اعضا رفتن...حالا نوبت کلارا بود...قرار بود به عنوان مافیای جدید و معروف در جشن حاضر شه...کت و شلوار پوشید تا کسی از جنسیتس با خبر نشه...و بعدهمراه ایل سونگ به جشن رفتن...کلارا وارد عمارت شد...عمارت بزرگی بود...ولی کلارا تعجبی نکرد...چون اینجا عمارت خودش بود...بله...حالا کلارا برای خودش عمارت داشت...و امروز همه چی رو به اعضا میگفت...کلارا رفت سمت میزی که اعضا بودن...آلما هم اونجا بود.....
نامجو:سلام...باعث افتخار هستکه با ما همراه شدید..(تعظیم)
کلارا:ممنون...(تعظیم)
تهیونگ:وات؟...چرا این کارو کرد؟.. فعلا اون قدرتش بیشتره...پس چرا تعظیم کرد؟..(آروم جوری که جونگکوک بشنوه)
جونگکوک:خوب شاید برای احترام هست...(آروم)
تهیونگ:ولی...نگاه همه تعجب کردن حتی شوگا...
جین:امید وارم استرس زیادی نداشته باشین...چون ما خودمون موقعی که نقاب بر میداشتیم...استرس زیادی رو تحمل کردیم...(روبه کلارا)
کلارا:استرس؟...شوخی جالبی بود...استرس زیادی ندارم بلاخره که میدونستم یک روزی قراره هویتم رو به همه بگم....
شوگا:خوب...براتون آرزوی موفقیت میکنم...
کلارا اون لحظه نگران ای شد که...شوگا از هویتش خبر داره...اما یادش اومد که برای هر مافیای تازه واردی این رو میگه....
کلارا:ممنون...خوب باید برم...
کلارا خیلی هیجان زده بود...چون حتمی شوگا بهش افتخار میکرد.. به جایگاه رفت....پشت میکروفون ایستاد...
جیمین:همه نیرو ها آمدن؟...
تهیونگ:برای شلیک آماده هستن...فقط منتظر یک اشاره هستن...
جیمین:خوبه...
جین:بزارین وقتی خودش رو معرفی کرد بعد شلیک کنیم...
جیمین:باشه...
جونگکوک:یه حسی بهممیگه اون فرد پشت نقاب....آشناس...اونقدر به ما نزدیکه...اما ما خودمون نفهمیدیم...
اعضا با تعجب به جونگکوک خیره شدن...
آلما:حتمی خیالاتی شدی....
نامجو:درسته...
ایل سونگ:سلام به همه حضار گرامی...به رسم همیشگی که داریم....امروز جمع شدیم که ببینیم پشت این نقاب کیست...(اشاره کرد به کلارا)
همه اعضا شوکه شدن...
جونگکوک:(شوک)
جین:چیشد الان...(شوک)
جیمین:واد فاخ...(شوک)
شوگا:اون...اون....کلاراست...(شوکه)
لایک و کامنت یادتون نره❤
PART||۲۷
یونگی:او...کلارا بابا بزرگت اومد...(نیشخند)
جین:یونگی...می دونی چقدر این کلمه بدم میاد ها؟...من به این جوونی و خوشگلی و زیبایی....(در حال غر زدن)
کلارا:به نظر من جین از همه خوشتیپ تره...
جین:اهوم...خودم میدونم..(مغرورانه)
نامجو:جمع شید باید بریم....
همه اعضا جمع شدن...هفت پسر جذاب الان روبه روی کلارا بودن...اعضا بعد از خداحافظی رفتن تا سوار ماشین بشن...
شوگا:کلارا...دیگه یاد آوری نکنم...در رو کسی باز نکن و اگه صدای شلیک یا همچین چیزی شنیدی سریع باهام تماس بگیر و......
کلارا:باشه پدر فهمیدم....حالا میتونی بری..(خنده)
همه اعضا رفتن...حالا نوبت کلارا بود...قرار بود به عنوان مافیای جدید و معروف در جشن حاضر شه...کت و شلوار پوشید تا کسی از جنسیتس با خبر نشه...و بعدهمراه ایل سونگ به جشن رفتن...کلارا وارد عمارت شد...عمارت بزرگی بود...ولی کلارا تعجبی نکرد...چون اینجا عمارت خودش بود...بله...حالا کلارا برای خودش عمارت داشت...و امروز همه چی رو به اعضا میگفت...کلارا رفت سمت میزی که اعضا بودن...آلما هم اونجا بود.....
نامجو:سلام...باعث افتخار هستکه با ما همراه شدید..(تعظیم)
کلارا:ممنون...(تعظیم)
تهیونگ:وات؟...چرا این کارو کرد؟.. فعلا اون قدرتش بیشتره...پس چرا تعظیم کرد؟..(آروم جوری که جونگکوک بشنوه)
جونگکوک:خوب شاید برای احترام هست...(آروم)
تهیونگ:ولی...نگاه همه تعجب کردن حتی شوگا...
جین:امید وارم استرس زیادی نداشته باشین...چون ما خودمون موقعی که نقاب بر میداشتیم...استرس زیادی رو تحمل کردیم...(روبه کلارا)
کلارا:استرس؟...شوخی جالبی بود...استرس زیادی ندارم بلاخره که میدونستم یک روزی قراره هویتم رو به همه بگم....
شوگا:خوب...براتون آرزوی موفقیت میکنم...
کلارا اون لحظه نگران ای شد که...شوگا از هویتش خبر داره...اما یادش اومد که برای هر مافیای تازه واردی این رو میگه....
کلارا:ممنون...خوب باید برم...
کلارا خیلی هیجان زده بود...چون حتمی شوگا بهش افتخار میکرد.. به جایگاه رفت....پشت میکروفون ایستاد...
جیمین:همه نیرو ها آمدن؟...
تهیونگ:برای شلیک آماده هستن...فقط منتظر یک اشاره هستن...
جیمین:خوبه...
جین:بزارین وقتی خودش رو معرفی کرد بعد شلیک کنیم...
جیمین:باشه...
جونگکوک:یه حسی بهممیگه اون فرد پشت نقاب....آشناس...اونقدر به ما نزدیکه...اما ما خودمون نفهمیدیم...
اعضا با تعجب به جونگکوک خیره شدن...
آلما:حتمی خیالاتی شدی....
نامجو:درسته...
ایل سونگ:سلام به همه حضار گرامی...به رسم همیشگی که داریم....امروز جمع شدیم که ببینیم پشت این نقاب کیست...(اشاره کرد به کلارا)
همه اعضا شوکه شدن...
جونگکوک:(شوک)
جین:چیشد الان...(شوک)
جیمین:واد فاخ...(شوک)
شوگا:اون...اون....کلاراست...(شوکه)
لایک و کامنت یادتون نره❤
۴.۲k
۱۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.