رز وحشی... فیک تهیونگ
پارت:8
ارا سریع اومد سمتم انگار منتظر اومدن من بود
*رییس توی اتاقش منتظرته
+سلام
*اینارو بزار برا بعدا برو و نزار اخراجت کنه درمورد اینکه کجا بودی بعدا صحبت میکنیم
+اوکی
رفتم سمت اتاق رییس در زدم
$بیا تو
در رو باز کردم و رفتم داخل
-سلام رییس
$سلام ات چ عجب اومدی سر کار
-رییس لی اتفاق های بدی افتاده
$چ اتفاقی
-پدرم
$پدرت چی دوباره کتکت...
پریدم وسط حرفش
-مرده
ی لحظه توی چشمام نگاه کرد و نتونست چیزی بگه
$واقعا نمیدونستم
مکثی کرد و گفت:
$چطوری مرده
-بخاطر خوردن زیاد الکل
پدرم و اقای لی قبلا دوست بودن بخاطر همین منو اونجا استخدام کرد
سرش رو تکون داد و گفت:
$هعی رفیق با خودت چیکار کردی
منم بدون گفتن حرفی سرم رو انداخته بودم پایین
$حال خودت خوبه
-اره من خوبم
$پس برو سر کارت اگرم خاستی یکم زود تر برو خونه
-چشم ممنون
$این چ حرفیه برو
تعظیم کردم و رفتم پامو از در گذاشتم بیرون ارام اومد سمتم
*خب الان بگو کجا بودی
-ارا میزاری برم لباسمو عوض کنم
*خوبه پس اخراجت نکرد اون مرده اون روز بردت کجا؟ کاری ک باهات نکرد؟ حالت خوبه؟
-ارا ی نفس بگیر ن کاری باهام نکرد و منو برد خونش بعدم بردم خونه خودم
*ولی اون مست و عصبی بود مطمئنی
-اره حالا اگ اجازه میدین برم اماده شم البته اگر دوست نداری اخراج بشم
از سر راهم رفت کنار و منم رفتم تا لباس کارم رو بپوشم
3ساعتی از کار کردنم گذشته بود داشتم به مشتریا میرسیدم که دستی دور کمرم حلقه شد
در گوشم گفت:
¢چطوری بیبی گرل من
برگشتم سمتش خواستم دستشو از دور کمرم بردارم که حلقه دستاشو تنگ تر کرد
-ولم کنین شما مستین
¢اوم نه من مست نیستم بیشتر از هر وقت دیگه هم هوشیارم
داشتم دست و پا میزدم تا ازش جدا بشم اما زور اون بیشتر از من بود
¢اینقدر تکون نخور
-ولم کنین
¢نه دیگه نشد نه من اینهمه وقت رو بخاطر تو میام اینجا ک بهم بگی ولت کنم
اصلا ب چرت و پرت هایی ک میگفت گوش نمیگردم
فقط میخواستم از دستش فرار کنم
سرش رو برد توی گردنم و بو کشید
¢دقیقا همون قدر ک فکر میکردم خوش بویی
دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و اشکام سرازیر شد
ک یهو با سرعت ازم جدا شد و روی زمین افتاد
ب اون کسی ک هولش داده بود نگاه کردم
-ت تهیونگ
به چشم های عصبیش نگاه کردم
اما اون داشت به اون مرده نگاه میکرد سریع رفت سمت و شروع کرد ب زدنش
داشتم سعی میکردم تمامش کنه اما نه
اینقدر مرده رو زد ک صورتش غرق توی خون بود از روش بلند شد و....ادامه دارد
#فیک #تهیونگ #بی_تی_اس
ارا سریع اومد سمتم انگار منتظر اومدن من بود
*رییس توی اتاقش منتظرته
+سلام
*اینارو بزار برا بعدا برو و نزار اخراجت کنه درمورد اینکه کجا بودی بعدا صحبت میکنیم
+اوکی
رفتم سمت اتاق رییس در زدم
$بیا تو
در رو باز کردم و رفتم داخل
-سلام رییس
$سلام ات چ عجب اومدی سر کار
-رییس لی اتفاق های بدی افتاده
$چ اتفاقی
-پدرم
$پدرت چی دوباره کتکت...
پریدم وسط حرفش
-مرده
ی لحظه توی چشمام نگاه کرد و نتونست چیزی بگه
$واقعا نمیدونستم
مکثی کرد و گفت:
$چطوری مرده
-بخاطر خوردن زیاد الکل
پدرم و اقای لی قبلا دوست بودن بخاطر همین منو اونجا استخدام کرد
سرش رو تکون داد و گفت:
$هعی رفیق با خودت چیکار کردی
منم بدون گفتن حرفی سرم رو انداخته بودم پایین
$حال خودت خوبه
-اره من خوبم
$پس برو سر کارت اگرم خاستی یکم زود تر برو خونه
-چشم ممنون
$این چ حرفیه برو
تعظیم کردم و رفتم پامو از در گذاشتم بیرون ارام اومد سمتم
*خب الان بگو کجا بودی
-ارا میزاری برم لباسمو عوض کنم
*خوبه پس اخراجت نکرد اون مرده اون روز بردت کجا؟ کاری ک باهات نکرد؟ حالت خوبه؟
-ارا ی نفس بگیر ن کاری باهام نکرد و منو برد خونش بعدم بردم خونه خودم
*ولی اون مست و عصبی بود مطمئنی
-اره حالا اگ اجازه میدین برم اماده شم البته اگر دوست نداری اخراج بشم
از سر راهم رفت کنار و منم رفتم تا لباس کارم رو بپوشم
3ساعتی از کار کردنم گذشته بود داشتم به مشتریا میرسیدم که دستی دور کمرم حلقه شد
در گوشم گفت:
¢چطوری بیبی گرل من
برگشتم سمتش خواستم دستشو از دور کمرم بردارم که حلقه دستاشو تنگ تر کرد
-ولم کنین شما مستین
¢اوم نه من مست نیستم بیشتر از هر وقت دیگه هم هوشیارم
داشتم دست و پا میزدم تا ازش جدا بشم اما زور اون بیشتر از من بود
¢اینقدر تکون نخور
-ولم کنین
¢نه دیگه نشد نه من اینهمه وقت رو بخاطر تو میام اینجا ک بهم بگی ولت کنم
اصلا ب چرت و پرت هایی ک میگفت گوش نمیگردم
فقط میخواستم از دستش فرار کنم
سرش رو برد توی گردنم و بو کشید
¢دقیقا همون قدر ک فکر میکردم خوش بویی
دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و اشکام سرازیر شد
ک یهو با سرعت ازم جدا شد و روی زمین افتاد
ب اون کسی ک هولش داده بود نگاه کردم
-ت تهیونگ
به چشم های عصبیش نگاه کردم
اما اون داشت به اون مرده نگاه میکرد سریع رفت سمت و شروع کرد ب زدنش
داشتم سعی میکردم تمامش کنه اما نه
اینقدر مرده رو زد ک صورتش غرق توی خون بود از روش بلند شد و....ادامه دارد
#فیک #تهیونگ #بی_تی_اس
۴۹.۷k
۱۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.