cute lover
پارت ۱۳
ویو جیسونگ
یهو از خواب بیدار شدم. ساعت رو دیدم. ساعت ۹ بود. سریع از جام بلند شدم و رفتم حموم. بعد ۱۰ دقیقه اومدم بیرون و آماده شدم که برم مدرسه. نباید بزارم اون مرتیکه واسه خودش صاف صاف راه بره. بعد ۳۰ دقیقه از خونه زدم بیرون و به سمت مدرسه حرکت کردم. وقتی رسیدم مستقیم رفتم دفتر مدیر. در زدم و وارد شدم.
جیسونگ: سلام آقای کیم باید اومدم که یچیزی بهتون بگم.
آقای کیم: سلام جیسونگ ، چی؟
بعد شروع کردم به تعریف کردن.
آقای کیم: جدی میگی؟! حالت خوبه؟
جیسونگ: الان بهترم. ولی نباید اون معلم باشه ممکنه دو روز دیگه به یه دانش آموز تجاوز کنه.
آقای کیم: درسته بیا باهم بریم پیش پلیس.
جیسونگ: باشه.
خودمو آقای کیم رفتین اداره پلیس. بعد از ۱ ساعت به همراه دو تا پلیس رفتیم مدرسه و آقای چوی به جرم تجاوز ۵ سال حبس محکوم شد و ۱۰۰ میلیون وون خسارت.
پایان فلش بک
اون روز واقعا روز بدی بود. از جام بلند شدم و رفتم داخل آشپزخونه تا یچیزی بخورم تا شاید از یادم بره. ولی هر کاری میکردم اون روز برام تکرار میشد. اصلا حالم خوب نبود که یهو در زدن. یعنی کیه؟ با بیحالی رفتم در رو باز کردم که دیدم مینهوعه.
مینهو: سلام.
جیسونگ: سلام چطوری؟ چیزی شده؟
مینهو: خوبم. دست پختت خیلی خوب اومد بازم برام آشپزی کنی.
این بشر چرا اینجوریه؟ خیلی باحاله.
جیسونگ: واقعا؟ باشه آقای گشته بیا داخل الان میخواستم غذا درست کنم.
ویو جیسونگ
یهو از خواب بیدار شدم. ساعت رو دیدم. ساعت ۹ بود. سریع از جام بلند شدم و رفتم حموم. بعد ۱۰ دقیقه اومدم بیرون و آماده شدم که برم مدرسه. نباید بزارم اون مرتیکه واسه خودش صاف صاف راه بره. بعد ۳۰ دقیقه از خونه زدم بیرون و به سمت مدرسه حرکت کردم. وقتی رسیدم مستقیم رفتم دفتر مدیر. در زدم و وارد شدم.
جیسونگ: سلام آقای کیم باید اومدم که یچیزی بهتون بگم.
آقای کیم: سلام جیسونگ ، چی؟
بعد شروع کردم به تعریف کردن.
آقای کیم: جدی میگی؟! حالت خوبه؟
جیسونگ: الان بهترم. ولی نباید اون معلم باشه ممکنه دو روز دیگه به یه دانش آموز تجاوز کنه.
آقای کیم: درسته بیا باهم بریم پیش پلیس.
جیسونگ: باشه.
خودمو آقای کیم رفتین اداره پلیس. بعد از ۱ ساعت به همراه دو تا پلیس رفتیم مدرسه و آقای چوی به جرم تجاوز ۵ سال حبس محکوم شد و ۱۰۰ میلیون وون خسارت.
پایان فلش بک
اون روز واقعا روز بدی بود. از جام بلند شدم و رفتم داخل آشپزخونه تا یچیزی بخورم تا شاید از یادم بره. ولی هر کاری میکردم اون روز برام تکرار میشد. اصلا حالم خوب نبود که یهو در زدن. یعنی کیه؟ با بیحالی رفتم در رو باز کردم که دیدم مینهوعه.
مینهو: سلام.
جیسونگ: سلام چطوری؟ چیزی شده؟
مینهو: خوبم. دست پختت خیلی خوب اومد بازم برام آشپزی کنی.
این بشر چرا اینجوریه؟ خیلی باحاله.
جیسونگ: واقعا؟ باشه آقای گشته بیا داخل الان میخواستم غذا درست کنم.
۵.۸k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.