پارت ۳۲
از زبان کوک:
رسیدم عمارت درو باز کردم و رفتم داخل سریع از پله ها رفتم بالا و تو اتاق درو باز کردم و با تن بی جون و ضریف یونا مواجه شدم که مث گچ شده بود رنگش رفتم سمتم و بغلش کردم
+یونا عشقم چت شده تو
سریع گوشیمو درآوردم و به دکتر شخصیم زنگ زدم تا بیاد (جیهوپ اینجا دکتر شخصی کوک هستش) اونم سریع اومد و یونا رو معاینه کرد (علامت جیهوپ/)
/مسموم شده جونکوک
+چ...چی
/سم رو از بدنش خارج کردم خداروشکر نگران نباش چند ساعت دیگه به هوش میاد
+ی..یعنی چجوری مسموم شده
/احتمالا یکی تو غذاش یه چیزی ریخته
+چیییی(داد)کی جرعت کرده همچین گوهی بخوره هرزه های عوضی همتونو میکشم
/هی آروم باش الان بیدارش میکنی
جونکوک چشاشو رو هم فشرد و مشتشو به دیوار زد که از شدت فشار جای پنجه هاش رو دیوار موند و دیوار رو گود کرد
/اروم باش پسر چطوره وقتی خودش بیدار شد ازش بپرسی کار کی بوده
+اینکارو که حتما میکنم بعد اون عوضی که اینکارو کرده رو تیکه تیکه میکنم...
/باشه پس فعلا کاری نداری من برم دیگه
+نه مرسی که اومدی برو خدافظ
/خدافظ تو هم آروم باش خب
+هوم سعی میکنم
بعد همو بغل کردن و جیهوپ ازعمارت جونکوک زد بیرون و رفت جونکوک هم آروم کنار معشوقش درازکشید و سرشو تو موهاش برد و عطر موهاشو به داخل ریه هاش فرو برد بغلش کرد و بین پاهاش گیرش انداخت
از زبان یونا:
بیدار شدم دیدم جونکوک محکم بغلم کرده و منو بین پاهاش گیر انداخته دلم میخواست منم بغلش کنم ولی اصلا حال نداشتم برای همین دوباره خواب رفتم....
رسیدم عمارت درو باز کردم و رفتم داخل سریع از پله ها رفتم بالا و تو اتاق درو باز کردم و با تن بی جون و ضریف یونا مواجه شدم که مث گچ شده بود رنگش رفتم سمتم و بغلش کردم
+یونا عشقم چت شده تو
سریع گوشیمو درآوردم و به دکتر شخصیم زنگ زدم تا بیاد (جیهوپ اینجا دکتر شخصی کوک هستش) اونم سریع اومد و یونا رو معاینه کرد (علامت جیهوپ/)
/مسموم شده جونکوک
+چ...چی
/سم رو از بدنش خارج کردم خداروشکر نگران نباش چند ساعت دیگه به هوش میاد
+ی..یعنی چجوری مسموم شده
/احتمالا یکی تو غذاش یه چیزی ریخته
+چیییی(داد)کی جرعت کرده همچین گوهی بخوره هرزه های عوضی همتونو میکشم
/هی آروم باش الان بیدارش میکنی
جونکوک چشاشو رو هم فشرد و مشتشو به دیوار زد که از شدت فشار جای پنجه هاش رو دیوار موند و دیوار رو گود کرد
/اروم باش پسر چطوره وقتی خودش بیدار شد ازش بپرسی کار کی بوده
+اینکارو که حتما میکنم بعد اون عوضی که اینکارو کرده رو تیکه تیکه میکنم...
/باشه پس فعلا کاری نداری من برم دیگه
+نه مرسی که اومدی برو خدافظ
/خدافظ تو هم آروم باش خب
+هوم سعی میکنم
بعد همو بغل کردن و جیهوپ ازعمارت جونکوک زد بیرون و رفت جونکوک هم آروم کنار معشوقش درازکشید و سرشو تو موهاش برد و عطر موهاشو به داخل ریه هاش فرو برد بغلش کرد و بین پاهاش گیرش انداخت
از زبان یونا:
بیدار شدم دیدم جونکوک محکم بغلم کرده و منو بین پاهاش گیر انداخته دلم میخواست منم بغلش کنم ولی اصلا حال نداشتم برای همین دوباره خواب رفتم....
۱۸.۷k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.