پارت ۲۲ : مافیای من
صبح با برخورد نور خورشید به چشماش بیدار شد یکم حالش بد بود اما به روی خودش نیاورد
یونگی همه بیدار شد
وقتی یه دل سیر همو نگاه کردن و یونگی بوسه ی ریزی از کوئین کوچولوش گرفت رفتن صبحونه خوردن
۲ هفته بعد
از زلان ا.ت
نمیدونم چرا چند روزه هی حالم بد میشه
حالت تهوع دارم همش دلدرد میشم
اصلا حالم خپب نیست به اجوما گفتم گفت رفت واسم یه بیبی چک
و وقتی تستش رو انجام دادم دیدم بله بنده باردارم پس سریع رفتم عمارت یورا اینا و رفتم به یورا گفتم و یورا گفت امروز رفته دکتر و کوچولوش سه ماهشه
اوه بهتون نگفتم خانوم یورا از اقای جئون باردارن و وقتی یکماهشون بوده سریع نامزد کردن و قراره ماه دیگه ازدواج کنن
سریع به یورا گفتم و برگشتم عمارت بیبی چکو توی جعبه ای که یورا بهم داده بود گذاشتم و حاضر شدم و سریع رفتم باند یونگی
پ دیدم عملیاتی که داشتن موغقیت امیز بوده و همه خوشحالن
از یکیشون ثرسیدم یونگی کجاست که گفتن توی اتاقشه رفتم تپی اتاق بعد از سلام و احوال پرسی اینا سریع جعبه رو روی میز گذاشتم
یونگی : بیب این چیه
ا.ت : یه هدیه
و یونگی جعبه رو برداشت و درشو باز کرد و با دیدن بیبی چک مثبت چشماش برقی زد و بلند داد کشید : دارم بابا میشم
و سریع ا.ت پ بغل کرد
خلاصه قرار شد با یورا عروسیشون توی یروز باشه خلاصه رفتن عقد کردن و عروسی مافیایی گرفتن
و اما
یونگی همه بیدار شد
وقتی یه دل سیر همو نگاه کردن و یونگی بوسه ی ریزی از کوئین کوچولوش گرفت رفتن صبحونه خوردن
۲ هفته بعد
از زلان ا.ت
نمیدونم چرا چند روزه هی حالم بد میشه
حالت تهوع دارم همش دلدرد میشم
اصلا حالم خپب نیست به اجوما گفتم گفت رفت واسم یه بیبی چک
و وقتی تستش رو انجام دادم دیدم بله بنده باردارم پس سریع رفتم عمارت یورا اینا و رفتم به یورا گفتم و یورا گفت امروز رفته دکتر و کوچولوش سه ماهشه
اوه بهتون نگفتم خانوم یورا از اقای جئون باردارن و وقتی یکماهشون بوده سریع نامزد کردن و قراره ماه دیگه ازدواج کنن
سریع به یورا گفتم و برگشتم عمارت بیبی چکو توی جعبه ای که یورا بهم داده بود گذاشتم و حاضر شدم و سریع رفتم باند یونگی
پ دیدم عملیاتی که داشتن موغقیت امیز بوده و همه خوشحالن
از یکیشون ثرسیدم یونگی کجاست که گفتن توی اتاقشه رفتم تپی اتاق بعد از سلام و احوال پرسی اینا سریع جعبه رو روی میز گذاشتم
یونگی : بیب این چیه
ا.ت : یه هدیه
و یونگی جعبه رو برداشت و درشو باز کرد و با دیدن بیبی چک مثبت چشماش برقی زد و بلند داد کشید : دارم بابا میشم
و سریع ا.ت پ بغل کرد
خلاصه قرار شد با یورا عروسیشون توی یروز باشه خلاصه رفتن عقد کردن و عروسی مافیایی گرفتن
و اما
۸.۲k
۱۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.