𝐃𝐢𝐟𝐟𝐢𝐜𝐮𝐥𝐭 𝐥𝐨𝐯𝐞, 𝐩𝐚𝐫𝐭 ۲۲
(عشق دشوار پارت ۲۲)
آروم آروم تو ماسه ها قدم میزدم که صدای تهیونگ اومد
_چیکار میکنی
+هیچی قدم میزنم تو هم بیا
تهیونگ هم اومد کنارم وایساد و به منظره روبروش خیره شد
+به چی فکر میکنی ؟
_هیچی
+میخوام یکم شنا کنیم
_امروز نمیتونیم
+چرا
_چون قراره بعد از اینجا به کلی جا بریم و خوش بگذرونیم
+باشه
_رنگ مورد علاقه تو چیه
+برا چی میپرسی
_برا اینکه وقتی یکی پرسید رنگ مورد علاقه دوست دخترت چیه بدونم باید چی بگم
+اهان یادم رفته بود ببخشید
_نمیخوای بگی
+ها ؟ اهان رنگ مورد علاقم من سه تا رنگ رو خیلی دوست دارم یکیش قرمز یکیش بنفش و یکیش هم مشکی
_هوم خوبه منم رنگ سبز زمردی
+واو چه رنگ خوشگلی
_وقتای که بیکاری چیکار میکنی
+خب با دوستام میرم بیرون ، میرم خرید بعد..ورزش میکنم
+تو چیکارا میکنی
_ خب منم میرم بیرون ، پیاده روی میکنم و اینجور کارا
+میگم میشه یه سوال بپرسم
_اره بگو چه سوالی
+تا حالا چند تا دوست دختر داشتی
_من تا حالا عاشق نشدم و اولین دوست دختری همکه داشتم لیا بود که اونو دوست ندارم
+منم تا حالا عاشق نشدم و دوست پسری نداشتم
_هوم
_ نظرت چیه بریم شهربازی
+عالیه بریم
_پس بریم
کفشام پوشیدم و رفتیم سوار ماشین شدیم بعد از چند مین رسیدیم به یه شهربازی بزرگ وارد شدیم من رفتم یه گوشه منتظر تهیونگ شدم که بلیط هارو بگیره و بیاد وقتی که منتظر بودم یه پسره ای اومد سمتم
پسره : چطوری خانم خوشگله
+برو گمشو
پسره : اووو میبینم بی اعصاب هم که هستی
+گفتم برو گمش
داشتم حرفو میزدم که با قرار گرفتن دستی توی دستم حرفم قط شد
_عشقم چیزی شده
+نه چیزی نیست
پسره وقتی مارو اینجوری دید خودش راهشو کج کرد و رفت برای اولین بار تهیونگ بهم میگفت عشقم ولی نمیدونم چرا قلب من باز شروع کرده بود به کوبیدن خودش به درو دیوار که تهیونگ دستم رو ول کرد و گفت
_ببخشید از عمد نبود خواستم که پسره ول کنه بره
+نه کار خوبی کردی ممنون
_خواهش میکنم
_بریم
+بریم
_ اول سوار چی بشیم ؟
+ترن هوایی چطوره
_عالیه
باهم رفتیم تقریبا همه بازی هارو انجام داده بودیم که چشمم به یه غرفه افتاد که هرکی به هدف میزد جایزش عروسک بود و عروسکاش خیلی خوشگل و گوگولی بودن
+تهیونگ
_بله
+میگم میشه اون بازی رو انجام بدی
و با دستم به اون غرفه اشاره کردم
_باشه چرا که نه
باهم رفتیم و و تهیونگ شروع کرد اولین توپی که زد خطا رفت ولی با دومین توپی که زد هدفا همشون افتادن زمین منم وایساده بودم یه گوشه و نگاهش میکردم و تشویقش که با قرار گرفتن دستی رو بروم چشمم به عروسک تو دستش افتاد نمیدونم چی شد که پریدم بغلش
+ممنونم
_خواهش میکنم
همینجوری که بغلش کرده بودم اونم متقابلا بغلم کرد بع از چند مین از هم جدا شدیم
شرطا : شرطی ندارم ❤😘
آروم آروم تو ماسه ها قدم میزدم که صدای تهیونگ اومد
_چیکار میکنی
+هیچی قدم میزنم تو هم بیا
تهیونگ هم اومد کنارم وایساد و به منظره روبروش خیره شد
+به چی فکر میکنی ؟
_هیچی
+میخوام یکم شنا کنیم
_امروز نمیتونیم
+چرا
_چون قراره بعد از اینجا به کلی جا بریم و خوش بگذرونیم
+باشه
_رنگ مورد علاقه تو چیه
+برا چی میپرسی
_برا اینکه وقتی یکی پرسید رنگ مورد علاقه دوست دخترت چیه بدونم باید چی بگم
+اهان یادم رفته بود ببخشید
_نمیخوای بگی
+ها ؟ اهان رنگ مورد علاقم من سه تا رنگ رو خیلی دوست دارم یکیش قرمز یکیش بنفش و یکیش هم مشکی
_هوم خوبه منم رنگ سبز زمردی
+واو چه رنگ خوشگلی
_وقتای که بیکاری چیکار میکنی
+خب با دوستام میرم بیرون ، میرم خرید بعد..ورزش میکنم
+تو چیکارا میکنی
_ خب منم میرم بیرون ، پیاده روی میکنم و اینجور کارا
+میگم میشه یه سوال بپرسم
_اره بگو چه سوالی
+تا حالا چند تا دوست دختر داشتی
_من تا حالا عاشق نشدم و اولین دوست دختری همکه داشتم لیا بود که اونو دوست ندارم
+منم تا حالا عاشق نشدم و دوست پسری نداشتم
_هوم
_ نظرت چیه بریم شهربازی
+عالیه بریم
_پس بریم
کفشام پوشیدم و رفتیم سوار ماشین شدیم بعد از چند مین رسیدیم به یه شهربازی بزرگ وارد شدیم من رفتم یه گوشه منتظر تهیونگ شدم که بلیط هارو بگیره و بیاد وقتی که منتظر بودم یه پسره ای اومد سمتم
پسره : چطوری خانم خوشگله
+برو گمشو
پسره : اووو میبینم بی اعصاب هم که هستی
+گفتم برو گمش
داشتم حرفو میزدم که با قرار گرفتن دستی توی دستم حرفم قط شد
_عشقم چیزی شده
+نه چیزی نیست
پسره وقتی مارو اینجوری دید خودش راهشو کج کرد و رفت برای اولین بار تهیونگ بهم میگفت عشقم ولی نمیدونم چرا قلب من باز شروع کرده بود به کوبیدن خودش به درو دیوار که تهیونگ دستم رو ول کرد و گفت
_ببخشید از عمد نبود خواستم که پسره ول کنه بره
+نه کار خوبی کردی ممنون
_خواهش میکنم
_بریم
+بریم
_ اول سوار چی بشیم ؟
+ترن هوایی چطوره
_عالیه
باهم رفتیم تقریبا همه بازی هارو انجام داده بودیم که چشمم به یه غرفه افتاد که هرکی به هدف میزد جایزش عروسک بود و عروسکاش خیلی خوشگل و گوگولی بودن
+تهیونگ
_بله
+میگم میشه اون بازی رو انجام بدی
و با دستم به اون غرفه اشاره کردم
_باشه چرا که نه
باهم رفتیم و و تهیونگ شروع کرد اولین توپی که زد خطا رفت ولی با دومین توپی که زد هدفا همشون افتادن زمین منم وایساده بودم یه گوشه و نگاهش میکردم و تشویقش که با قرار گرفتن دستی رو بروم چشمم به عروسک تو دستش افتاد نمیدونم چی شد که پریدم بغلش
+ممنونم
_خواهش میکنم
همینجوری که بغلش کرده بودم اونم متقابلا بغلم کرد بع از چند مین از هم جدا شدیم
شرطا : شرطی ندارم ❤😘
۱۴.۱k
۲۳ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.