پارت دوازدهم
#پارت_دوازدهم
دخترا از تحکم تو صدام هیچی نگفتن و از آرشام دور شدن
آرشام+ااااه بلکل یادم رفته بود...الان میام
خواست از پله ها بره بالا که یه لحظه برگشتو گفت
+هانا چیشد راستی
-خوبه تا الان ببمارستان بودم
بی حرف رفت بالاو ده دقیقه بعدش اومد
یه نگاه به تیپش انداختم
کت شلوار سیاه و پیرهن سفید باهام ست بود
آرشام از من یکم هیکل تر بود و بیشتر مبرفت باشگاه
دخترا رو از خونه فرستاد بیرون و با هم رفتیم تو حیاط
اون سوار ماشینش شدو منم ماشینه خودم و روندیم سمت شرکت من
وقتی رسیدیم فرزاد و دیدم که از اتاق اومد بیرون و سرش تو گوشی بود
گوشیموزنگ خورد و همزمان فرزاد رفت با کله تو سینم
همونجور که دماغشو میمالید گفت
+معلومه کدوم گوری هستین الدنگا
دهنش باز بود که با نشت به دهنش نزدیک شدم
دستمو اورد پایین و گفت
+بایدم بخندی تو که چیزیت نیس من اینجام دارم بال بال میزنم😠 😠
آرشام+خب بابا بال بالووو...برو اونور ما بریم تو
فرزاد+بخدا خیلی پرویین
منو آرشام یه صدا گفتیم
-+میدونیم
و رد شدیم و رفتیم آرشام درو باز کردو منم بعدش رفتم داخل و بعدم فرزاد اومد تو
-چقه فک زدم
+تو فک زدی پررو
-نه تو فک زدی من حـــرف زدم
+حــــرف؟!😅
با خنده گفتم کوفت😅
مثه منگلا به هم نگاه میکردیم
فرزاد+عا راستی بچه ها من امروز پرواز دارم
منو آرشام با هم
+-کجــــا😓 😓
+کانادا
-چرا اخه
+ینی چی
ارشام+تو بری ما چیکار کنیم...الان باید بگی اخه ...ما بدون مشاور چیکار کنیم
فرزاد+فقه مشاور😨
-نه خو حالا تقریبا همه کاره😊
آرشام جدی شدو گفت
+چیزی شده یه دفعه؟
+نه بابا یه یه هفته ای میرم...بابااینا یکم درگیرن باید برم یکم کمکشون
-میای که بعدش...نری بمونی
+چرا بمونم...اینجا به این خوبی
آرشام+چشام قلبی شد😍 ❤
منوفرزاد +-تا حالا بهت گفتن خیلی بیخودی؟...تو باید دختر میشدی با این کارات ابرو واسه قلت نمیزاری برادر من
فرزاد+تو بیخود تر
-ممنون واقعا😕
+خواهش
اداه میدم دوستااان...نظر
Roman._.khoon
دخترا از تحکم تو صدام هیچی نگفتن و از آرشام دور شدن
آرشام+ااااه بلکل یادم رفته بود...الان میام
خواست از پله ها بره بالا که یه لحظه برگشتو گفت
+هانا چیشد راستی
-خوبه تا الان ببمارستان بودم
بی حرف رفت بالاو ده دقیقه بعدش اومد
یه نگاه به تیپش انداختم
کت شلوار سیاه و پیرهن سفید باهام ست بود
آرشام از من یکم هیکل تر بود و بیشتر مبرفت باشگاه
دخترا رو از خونه فرستاد بیرون و با هم رفتیم تو حیاط
اون سوار ماشینش شدو منم ماشینه خودم و روندیم سمت شرکت من
وقتی رسیدیم فرزاد و دیدم که از اتاق اومد بیرون و سرش تو گوشی بود
گوشیموزنگ خورد و همزمان فرزاد رفت با کله تو سینم
همونجور که دماغشو میمالید گفت
+معلومه کدوم گوری هستین الدنگا
دهنش باز بود که با نشت به دهنش نزدیک شدم
دستمو اورد پایین و گفت
+بایدم بخندی تو که چیزیت نیس من اینجام دارم بال بال میزنم😠 😠
آرشام+خب بابا بال بالووو...برو اونور ما بریم تو
فرزاد+بخدا خیلی پرویین
منو آرشام یه صدا گفتیم
-+میدونیم
و رد شدیم و رفتیم آرشام درو باز کردو منم بعدش رفتم داخل و بعدم فرزاد اومد تو
-چقه فک زدم
+تو فک زدی پررو
-نه تو فک زدی من حـــرف زدم
+حــــرف؟!😅
با خنده گفتم کوفت😅
مثه منگلا به هم نگاه میکردیم
فرزاد+عا راستی بچه ها من امروز پرواز دارم
منو آرشام با هم
+-کجــــا😓 😓
+کانادا
-چرا اخه
+ینی چی
ارشام+تو بری ما چیکار کنیم...الان باید بگی اخه ...ما بدون مشاور چیکار کنیم
فرزاد+فقه مشاور😨
-نه خو حالا تقریبا همه کاره😊
آرشام جدی شدو گفت
+چیزی شده یه دفعه؟
+نه بابا یه یه هفته ای میرم...بابااینا یکم درگیرن باید برم یکم کمکشون
-میای که بعدش...نری بمونی
+چرا بمونم...اینجا به این خوبی
آرشام+چشام قلبی شد😍 ❤
منوفرزاد +-تا حالا بهت گفتن خیلی بیخودی؟...تو باید دختر میشدی با این کارات ابرو واسه قلت نمیزاری برادر من
فرزاد+تو بیخود تر
-ممنون واقعا😕
+خواهش
اداه میدم دوستااان...نظر
Roman._.khoon
۱.۷k
۲۷ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.