(عشق سرد)پارت4
بهم سیلی زد که افتادم زمین و زدم زیر گریه که جیمین دست جانگکوک رو گفت برد طبقه بالا
تهیونگ هم اومد پیش من
تهیونگ:دیدم جانگکوک بهش سیلی زد و پرت شد زمین و شروع کرد به گریه کردن بغلش کردم
و بهش گفتم:
حالت خوبه ؟؟
چیزیت نشده؟؟؟
ا.ت:اونقدر ترسیده بودم که نفهمیدم تهیونگ چی گفت
تهیونگ:دیدم جواب نمیده براید استایل بغلش کردم بردم تو اتاقش و گذاشتمش روی تخت
هیچ حرفی نمیزد فقط صدای هق هقاش میومد که جانگکوک اومد تو اتاق و گفت :
برو بیرون
تهیونگ:جانگکوک تو الان عصبانی ...
جانگکوک:خوبم برو بیرون
تهیونگ:رفتم بیرون ولی در یکم باز گذاشتم بینم چیکار میکنن
جانگکوک:خیلی عصبانی بودم و زدمش ولی.....
پشیمون شده بودم چون اون واقعاً بچه بود من اونو به ذور آوردم و رفتم کنارش آروم بغلش کردم
ا.ت:دیدم یه دفعه اومد بغلم کرد
میدونستم زیاد روی کردم و خیلی عصانیش کردم به خاطر همین با گریه بهش گفتم:
ب...هق....ببخشید...هق....(که از بغض نتونست حرفت بزنه )
جانگکوک:گفتم:
ببین من دوست دارم فقط قرورم اجازه نمیده نشون بدم عاشقت شدم
ا.ت:گفتم :
یعنی توهم منو دوست داری؟؟
گفت:آره
جانگکوک:روش خیمه زدم و بوسه شیرینی رو طی کردیم
که.....
تهیونگ:داشتم با ذوق نگاشون میکردم که جیمین اومد ببینه که پاش لیز خورد و افتاد رومن منم افتادم زمین
که با قیافه شاخ در آورده ا.ت و جانگکوک مواجه شدم
که سریع از جام پریدم جیمینم بلند کردم و گفتم :
به کارتون برسید
جانگکوک و ا.ت:ن...نه کاری نمیکردیم که (و بعد به هم خندیدن که گوشی جانگکوک زنگ خورد)
ا.ت:آممم...کیه؟؟
جانگکوک:....
اگه میخواین ادامه اش بدم :
لایک:۲۰
کامنت:۴
بچه ها با ناخون چشمم رو زخم کردم نمیتونم زیاد تایپ کنم سر این پارت اشکم دراومد پس بدونین خیلی زحمت کشیدم حمایت،لایک،فالوو...یادتون نره عاشقتونم بای😍❤️💓❤️🥰
تهیونگ هم اومد پیش من
تهیونگ:دیدم جانگکوک بهش سیلی زد و پرت شد زمین و شروع کرد به گریه کردن بغلش کردم
و بهش گفتم:
حالت خوبه ؟؟
چیزیت نشده؟؟؟
ا.ت:اونقدر ترسیده بودم که نفهمیدم تهیونگ چی گفت
تهیونگ:دیدم جواب نمیده براید استایل بغلش کردم بردم تو اتاقش و گذاشتمش روی تخت
هیچ حرفی نمیزد فقط صدای هق هقاش میومد که جانگکوک اومد تو اتاق و گفت :
برو بیرون
تهیونگ:جانگکوک تو الان عصبانی ...
جانگکوک:خوبم برو بیرون
تهیونگ:رفتم بیرون ولی در یکم باز گذاشتم بینم چیکار میکنن
جانگکوک:خیلی عصبانی بودم و زدمش ولی.....
پشیمون شده بودم چون اون واقعاً بچه بود من اونو به ذور آوردم و رفتم کنارش آروم بغلش کردم
ا.ت:دیدم یه دفعه اومد بغلم کرد
میدونستم زیاد روی کردم و خیلی عصانیش کردم به خاطر همین با گریه بهش گفتم:
ب...هق....ببخشید...هق....(که از بغض نتونست حرفت بزنه )
جانگکوک:گفتم:
ببین من دوست دارم فقط قرورم اجازه نمیده نشون بدم عاشقت شدم
ا.ت:گفتم :
یعنی توهم منو دوست داری؟؟
گفت:آره
جانگکوک:روش خیمه زدم و بوسه شیرینی رو طی کردیم
که.....
تهیونگ:داشتم با ذوق نگاشون میکردم که جیمین اومد ببینه که پاش لیز خورد و افتاد رومن منم افتادم زمین
که با قیافه شاخ در آورده ا.ت و جانگکوک مواجه شدم
که سریع از جام پریدم جیمینم بلند کردم و گفتم :
به کارتون برسید
جانگکوک و ا.ت:ن...نه کاری نمیکردیم که (و بعد به هم خندیدن که گوشی جانگکوک زنگ خورد)
ا.ت:آممم...کیه؟؟
جانگکوک:....
اگه میخواین ادامه اش بدم :
لایک:۲۰
کامنت:۴
بچه ها با ناخون چشمم رو زخم کردم نمیتونم زیاد تایپ کنم سر این پارت اشکم دراومد پس بدونین خیلی زحمت کشیدم حمایت،لایک،فالوو...یادتون نره عاشقتونم بای😍❤️💓❤️🥰
۴.۸k
۲۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.