تپش قلب پارن ۷۶
محکم بغلم کرد منم بغلش کردم گردنمو بوسید کوک:بهترین روز زندگیم شد هم مال تو هم مال من من:آره خیلی خوبه جونگ کوک دوباره قراره بچه دار بشیم کوک:این دفع دیگه نمیزارم اتفاقی براتون بیوفته هم تو هم اون فسقلی مخصوصا خودت اگه دوباره اتفاقی بیوفته من جهنم به پا میکنم یورا دیگه نمیزارم چیزی شه توهم هرچی که من میگم میگی چشم فهمیدی من:چشم فهمیدم فردا بریم دکتر کوک:بریم من:واییی جونگ کوک خیلی خوشحالم کوک:من بیشتر دماغشو به دماغم مالید خندم گرفت من:😂😂 شروع کرد به قلقلک دادنم من:نکن😂😂 جونگ کوک میگم نکن🤣 کوک:اگه دختر بشه من درسته قورتش میدم انقدر که خوشمزه میشی من:دختر بشه شکل مامانش میشه کوک:آره بعد من میزارمش لای نون تست با عسل و مربای توت فرنگی همینجور یه جا میخورمش من:هی همشو نخور منم میخوام بخورم ولی اونجا بچمون تموم میشه کوک:نه نمیشه🙂😂 من:😋😂 کوک:😂 ولی تو باید بگیریم چون انقدر شیرین میشه ممکنه قندم بیوفته عه خوب منم میخورمش بعد کی منو بگیره قندم میره بالا کوک:تو که شیرین تری من:😂
یک سال بعد
بچمون به دنیا اومد دختر بود اسمشم یونهی شیرین و خوشمزه جوری که جونگ کوک گازش میگرفت اونا لان یه سالش و میتونه رو پاش وایسته و یه چیزایی بگه اما قشنگ نمی تونه راه بره همونجوری نشسته بودیم جونگ کوکم هی میخواست اینو گاز بگیره همون موقع من یونهیو گرفتم چسبوندم به خودم کوک:هی یه هی گفت بچه زهرش رفت من:بچه ترسید خوب😐 قیافه یونهی:😟😢(یا حضرت عباس😐😂😂🤣😂) یونهی:هوم هوم من:بیا بچه ترسید کوک:من چیکار کنم این ترسو خوب مثل خودت من:خوب الان گریش در بیاد خوب یا بیشتر بترسه😐 یونهی:😂😂😂😂 کوک:☺ این گریشه من:پررو پس منم نمیزارم بخوریش😐☺مال منه یونهی رو برداشتم بغلش کردم بردمش تو اتاق کوک:بچه منو میگیری من:آی آی این بچه منم هست کوک:ولی به وسیله من به دنیا اومده(حالا بیا بگو 😐😂😂🤣🤣😂) یونهی:مامادی مده نتوفتی لش لش ها منو آولدن🙂(وااتتتت لش لش ها همون لک لک ها😑😂😂🤣عب نداره فرزندم خودت ۱۸ سالت شد میفهمی☺😂😂😂) کوک:عاووو مامانیت گفته تو رو از رو هوا آوردن یونهی:اوهوم من:نه تو رو خدا بیام به بچه بگم باباش چجوری بدنیاش آورده 😐 کوک:از الان بفهمه بهتره ببین بابای من:یه کلمه به بچه بگی ناقصت میکنما 👊 یونهی:گود خولدم بابا نمیتام بفتمم(گوه خورده نمیخواد بفهمه 😐😂😂😂) کوک:جانم اینو کی یادش داده من:🙄 در حال سوت زدن☺🤗 یونهی:خوتم
یک سال بعد
بچمون به دنیا اومد دختر بود اسمشم یونهی شیرین و خوشمزه جوری که جونگ کوک گازش میگرفت اونا لان یه سالش و میتونه رو پاش وایسته و یه چیزایی بگه اما قشنگ نمی تونه راه بره همونجوری نشسته بودیم جونگ کوکم هی میخواست اینو گاز بگیره همون موقع من یونهیو گرفتم چسبوندم به خودم کوک:هی یه هی گفت بچه زهرش رفت من:بچه ترسید خوب😐 قیافه یونهی:😟😢(یا حضرت عباس😐😂😂🤣😂) یونهی:هوم هوم من:بیا بچه ترسید کوک:من چیکار کنم این ترسو خوب مثل خودت من:خوب الان گریش در بیاد خوب یا بیشتر بترسه😐 یونهی:😂😂😂😂 کوک:☺ این گریشه من:پررو پس منم نمیزارم بخوریش😐☺مال منه یونهی رو برداشتم بغلش کردم بردمش تو اتاق کوک:بچه منو میگیری من:آی آی این بچه منم هست کوک:ولی به وسیله من به دنیا اومده(حالا بیا بگو 😐😂😂🤣🤣😂) یونهی:مامادی مده نتوفتی لش لش ها منو آولدن🙂(وااتتتت لش لش ها همون لک لک ها😑😂😂🤣عب نداره فرزندم خودت ۱۸ سالت شد میفهمی☺😂😂😂) کوک:عاووو مامانیت گفته تو رو از رو هوا آوردن یونهی:اوهوم من:نه تو رو خدا بیام به بچه بگم باباش چجوری بدنیاش آورده 😐 کوک:از الان بفهمه بهتره ببین بابای من:یه کلمه به بچه بگی ناقصت میکنما 👊 یونهی:گود خولدم بابا نمیتام بفتمم(گوه خورده نمیخواد بفهمه 😐😂😂😂) کوک:جانم اینو کی یادش داده من:🙄 در حال سوت زدن☺🤗 یونهی:خوتم
۹.۱k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.