اسمات میزنم بیاین پی وی بهتون بگم
اسمات
...
بلند شدم و دیدم پیشش خوابیدم بلند شدم که دستمو گرفت
ا.ت. ولم کننن
ته. بخواب
ا.ت.نمیخوام میخوام برم خونه
ته. میخوای بری یا نه
ا.ت. میخواممممم .
یهو دستم رو ول کرد و با کله خوردم تو دیوار بلند شدم گوشیمو گرفتم و دیدم گوشیم بالای ۲۱ بار تماس از دست رفته از شوگا داشتم(برادر بزرگتر)
سریع رفتم خونه و درو باز کردم که با چهره عصبی شوگا رو به رو شدم
ا.ت. سلام
داشتم میرفتم تو اتاقم که دستم رو گرفت
شوگا. کجا بودی(عصبی)
ا.ت. به تو چه
شوگا. گفتم کجا بودی(داد)
ا.ت. مامان میدونه
شوگا. جواب منو بده
ا.ت. مگه بازپرسی .
شوگا . الان که به مامان زنگ زدم میفهمی
ا.ت. نه غلط کردم بهت میگم، بیمارستان بودم
شوگا. اونم از ساعت ۱۰ تا ۱ شب
ا.ت. خب....
شوگا. خب چی
ا.ت. ترافیک بود
شوگا . مگه ماشین داری
ا.ت. دوچرخه داشتم
شوگا.داشتم از سرکار برمیگشتم دیدم دوچرخت پنچره
ا.ت. اوففففف چقدر سوال میپرسی
یهو گوشیم زنگ خورد دیدم ناشناسه
قط کردم
شوگا. گوشیتو بده من
ا.ت.بیا ، هی هی نرو اونجا نرو اونجا
شوگا. این کیه
ا.ت. کی کیه
شوگا. این مرتیکه
ا.ت.ب..بب.بخدا نمیدونم
شوگا. نوشته، ساعت ۳شب دمدر بیمارستان منتظرتم اگر نیای خودم میدونم باهات چیکار میکنم جواب زنگ منم ندادی که الان از دستت عصبی هستم بیبی گرل
شوگا. این کدوم گوساله ایه
ا.ت. شوگا به خدا نمیدونم قسم میخورم(بقذ)
شوگا. من منتظر میمونم که بابا از ماموریت برگرده بعد میگم که تنبیهت کنه بابا که فردا شب بر میگرده
ا.ت. شوگا بخدا نمیدونم قسم میخورم لطفا به بابا نگو(گریه )
شوگا. به یه شرط
ا.ت. هرچی باشه قبوله
شوگا. بگی این مرتیکه کدومگوریه
ا.ت. تو بیمارستان هوانگ وو
شوگا . تو همین جا میمونی من خودم میرم حسابشو میرسم
ا.ت. نه منم میام
شوگا. گفتم نمیای
ا.ت. منم گفتم میام
شوگا. خیلی خب بدو
سریع باهم رفتیم سوار ماشین شدیم و شوگا ماشین رو روشن کرد و حرکت کردیم
...
رسیده بودیم که قشنگ ساعت ۳ بود و پیاده شدیم من یکم ترسیده بودم ته اونم اونجا بود
شوگا. اینه ؟
ا.ت. خودشه
شوگا رفت پیشش و گفت
شوگا. هرزه با خواهرم چیکار کردی
ته. تو کی باشی مرتیکه عنتر
شوگا. بار آخرت باشه اینطوری حرف میزنی ، گفتم با خواهرم چه گوهی خوردی
ته. من نکردم خودش خواست
ا.ت. چرا دروغ میگی
ته. تو نگفتی
ا.ت. نه ، شوگا دروغ میگه
شوگا. خودم میدونم
یهو شروع کردن هم دیگرو زدن منم نمیتونستم جلو خندم رو بگیرم و دستم رو گذاشتم رو دهنم که یهو دیدم داره شوگا رو میرنه گرفتم شوگا رو بردم کنار و...
...
بلند شدم و دیدم پیشش خوابیدم بلند شدم که دستمو گرفت
ا.ت. ولم کننن
ته. بخواب
ا.ت.نمیخوام میخوام برم خونه
ته. میخوای بری یا نه
ا.ت. میخواممممم .
یهو دستم رو ول کرد و با کله خوردم تو دیوار بلند شدم گوشیمو گرفتم و دیدم گوشیم بالای ۲۱ بار تماس از دست رفته از شوگا داشتم(برادر بزرگتر)
سریع رفتم خونه و درو باز کردم که با چهره عصبی شوگا رو به رو شدم
ا.ت. سلام
داشتم میرفتم تو اتاقم که دستم رو گرفت
شوگا. کجا بودی(عصبی)
ا.ت. به تو چه
شوگا. گفتم کجا بودی(داد)
ا.ت. مامان میدونه
شوگا. جواب منو بده
ا.ت. مگه بازپرسی .
شوگا . الان که به مامان زنگ زدم میفهمی
ا.ت. نه غلط کردم بهت میگم، بیمارستان بودم
شوگا. اونم از ساعت ۱۰ تا ۱ شب
ا.ت. خب....
شوگا. خب چی
ا.ت. ترافیک بود
شوگا . مگه ماشین داری
ا.ت. دوچرخه داشتم
شوگا.داشتم از سرکار برمیگشتم دیدم دوچرخت پنچره
ا.ت. اوففففف چقدر سوال میپرسی
یهو گوشیم زنگ خورد دیدم ناشناسه
قط کردم
شوگا. گوشیتو بده من
ا.ت.بیا ، هی هی نرو اونجا نرو اونجا
شوگا. این کیه
ا.ت. کی کیه
شوگا. این مرتیکه
ا.ت.ب..بب.بخدا نمیدونم
شوگا. نوشته، ساعت ۳شب دمدر بیمارستان منتظرتم اگر نیای خودم میدونم باهات چیکار میکنم جواب زنگ منم ندادی که الان از دستت عصبی هستم بیبی گرل
شوگا. این کدوم گوساله ایه
ا.ت. شوگا به خدا نمیدونم قسم میخورم(بقذ)
شوگا. من منتظر میمونم که بابا از ماموریت برگرده بعد میگم که تنبیهت کنه بابا که فردا شب بر میگرده
ا.ت. شوگا بخدا نمیدونم قسم میخورم لطفا به بابا نگو(گریه )
شوگا. به یه شرط
ا.ت. هرچی باشه قبوله
شوگا. بگی این مرتیکه کدومگوریه
ا.ت. تو بیمارستان هوانگ وو
شوگا . تو همین جا میمونی من خودم میرم حسابشو میرسم
ا.ت. نه منم میام
شوگا. گفتم نمیای
ا.ت. منم گفتم میام
شوگا. خیلی خب بدو
سریع باهم رفتیم سوار ماشین شدیم و شوگا ماشین رو روشن کرد و حرکت کردیم
...
رسیده بودیم که قشنگ ساعت ۳ بود و پیاده شدیم من یکم ترسیده بودم ته اونم اونجا بود
شوگا. اینه ؟
ا.ت. خودشه
شوگا رفت پیشش و گفت
شوگا. هرزه با خواهرم چیکار کردی
ته. تو کی باشی مرتیکه عنتر
شوگا. بار آخرت باشه اینطوری حرف میزنی ، گفتم با خواهرم چه گوهی خوردی
ته. من نکردم خودش خواست
ا.ت. چرا دروغ میگی
ته. تو نگفتی
ا.ت. نه ، شوگا دروغ میگه
شوگا. خودم میدونم
یهو شروع کردن هم دیگرو زدن منم نمیتونستم جلو خندم رو بگیرم و دستم رو گذاشتم رو دهنم که یهو دیدم داره شوگا رو میرنه گرفتم شوگا رو بردم کنار و...
۴.۶k
۲۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.