فیک کوک ۸
سواره ماشین شدن به محل بار رفتن بعد از چنددقیقه رسیدن
یونا دست کوک گرفت و رقتن داخل همه ی اعضا با دوست دختراشون بودن یونا به خاطر اینکه کوک جلوی دوستاش ضایع نشه گفت
+عشقم نمیخوای منو به دوستات معرفی کنی
جین :کوک راست میگه نمیخوای این خانم زیبا رو معرفی کنی
همه :راست میگه
-ایشون دوست دخترم یونا هست
+خوشبختم (پسرا خودشون یه یونا معرفی کردن )
همه :همچنین ،بیان بشنین
-باشه
یونا
داشتم نگاه دخترا میکردم یه دختر خیلی آشنا بود خودش بود میا دوست بچگیم
+میا
۰ یونا (بغض )
تا همو دیدن هم دیگری بغل کردن
-انگار همو میشناسن
+اره دوسته بچگیم بود
۰وای دلم برات تنگ شده بودیونا
+منم
تهیونگ :بسه کلی وقت هست تا همو ببین بزار یروز دیگه
جیمین :بیا یونا ویسکی بخور
+مرسی
یونا
اولین بارم بود که میخواستم الکل بخورم خیلی میترسیدم
شرط
فالور ۱۷۵
یونا دست کوک گرفت و رقتن داخل همه ی اعضا با دوست دختراشون بودن یونا به خاطر اینکه کوک جلوی دوستاش ضایع نشه گفت
+عشقم نمیخوای منو به دوستات معرفی کنی
جین :کوک راست میگه نمیخوای این خانم زیبا رو معرفی کنی
همه :راست میگه
-ایشون دوست دخترم یونا هست
+خوشبختم (پسرا خودشون یه یونا معرفی کردن )
همه :همچنین ،بیان بشنین
-باشه
یونا
داشتم نگاه دخترا میکردم یه دختر خیلی آشنا بود خودش بود میا دوست بچگیم
+میا
۰ یونا (بغض )
تا همو دیدن هم دیگری بغل کردن
-انگار همو میشناسن
+اره دوسته بچگیم بود
۰وای دلم برات تنگ شده بودیونا
+منم
تهیونگ :بسه کلی وقت هست تا همو ببین بزار یروز دیگه
جیمین :بیا یونا ویسکی بخور
+مرسی
یونا
اولین بارم بود که میخواستم الکل بخورم خیلی میترسیدم
شرط
فالور ۱۷۵
۱۰.۹k
۲۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.