فیک جیمین وقتی میشی معشوقه بزرگترین مافیا و... پارت 15
جیمین:این کاریه ک من با هرکسی ک باهام بازی کنه انجام میدم
بعد از این حرف اون میله رو گذاشت روی پام و از دردش جیغ میکشیدم....
جیمین:تو از این به بعد برده منی فهمیدی دختره هرزه
بعدشم طنابو باز کرد
بعد میخواست بره.
با اینکه خیلی درد داشتم اما بازم بلند شدم و به سمتش رفتم وو بغلش کردم
به بیرحمی منو از خودش جدا کردو گفت
جیمین:الان فقط یه خرمتکاری پس خدتو بدون و گرنه کاری میکنم که بری خود کشی کنی
ا.ت:ف.کر کردم دوسم داری
جیمین:من هیچ وقت عاشق یه هرزه نمیشم!
ا.ت:من هرزه نیستم
جیمین:هه معلومه
پشتم بیا
رفت تو آشپزخونه
جیمین:آجوما به خدمتکار و برده ها تا سه ماه استراحت بده و بعدش بگو برم پی کارشون از این به بعد فقط این دختره هرزه همه کارا رو انجام میده
آجوما:اما آقا
جیمین:ساکت فقط کاری ک میگم و انجام بده
آجو:چ..چشم
چی میگه
چرا اینجوری میکنه
خدااااا
آجوما بهم لباس خدمتکار داد و اتاق خدمتکار رو بهم نشون داد
اتاقش بدجور کثیف بود
من که کاری نکردم پس برا چی باید اینجوری عذاب بکشم!
(هفت روز بعد)
ا.ت
تو این مدت ارباب (همون جیمین رو میگه) همش اذیتم میکرد و یه زن جدیدم و گرفت و منو به عنوان کلفت به اون زنه معرفی کرد
همش عذابم میده و بهم میگه برده!!!
تو همین فکرا بودم که یه صدا از بیرون شنیدم
کنجکاو شدم که ببینم صدای چیه
صدا از پشت عمارت اومد یه که باغه
رفتم تو باغ که نمیدونم چرا چشام سیاهی رفت و دیگه چیزی یادم نمیاد
وقتی بیدار شدم یه مرده رو با ماسک دیدم
$آخی دختر کوچولو جیمین این کارو باهات کرده
تو ک خانم اون عمارت بودی پس چیشد!!
عا راستی از عکسا خوشت اومد؟
خیلی قشنگ فوتوشاپ شده بودن ن
حال کردی؟
ا.ت:ت..تو اون عکسا رو ساختی
$اوهوم
ا.ت:چ..چرا
$میدونب چیه؟
همه عاشق اون جیمینن و خودشونو براش لوس میکنن
اما من چی پس؟
چون کوچیک ترم باید اینجوری عذاب بکشم؟
یا چون از زن دومم؟
یا چون مادرم هرزه بود؟
یا چون پدرم دوسم نداشت؟
چرا ها؟ (جمله آخرو با داد گفت)
ا.ت:چی میگی برا خودت
بریم پیش جیمین
/ ارباب ارباب
جیمین:هوم
/ اون دختره ا.ت نیست به نظر میرسه دزدیده شده!
جیمین:چی همه جارو دنبالش بگردین برام پیداش کنین زوددد(با صدای بلند)
که صدای گوشیم بلند شد
بدون اینکه شماره رو نگاه کنم جواب دادم...
بعد از این حرف اون میله رو گذاشت روی پام و از دردش جیغ میکشیدم....
جیمین:تو از این به بعد برده منی فهمیدی دختره هرزه
بعدشم طنابو باز کرد
بعد میخواست بره.
با اینکه خیلی درد داشتم اما بازم بلند شدم و به سمتش رفتم وو بغلش کردم
به بیرحمی منو از خودش جدا کردو گفت
جیمین:الان فقط یه خرمتکاری پس خدتو بدون و گرنه کاری میکنم که بری خود کشی کنی
ا.ت:ف.کر کردم دوسم داری
جیمین:من هیچ وقت عاشق یه هرزه نمیشم!
ا.ت:من هرزه نیستم
جیمین:هه معلومه
پشتم بیا
رفت تو آشپزخونه
جیمین:آجوما به خدمتکار و برده ها تا سه ماه استراحت بده و بعدش بگو برم پی کارشون از این به بعد فقط این دختره هرزه همه کارا رو انجام میده
آجوما:اما آقا
جیمین:ساکت فقط کاری ک میگم و انجام بده
آجو:چ..چشم
چی میگه
چرا اینجوری میکنه
خدااااا
آجوما بهم لباس خدمتکار داد و اتاق خدمتکار رو بهم نشون داد
اتاقش بدجور کثیف بود
من که کاری نکردم پس برا چی باید اینجوری عذاب بکشم!
(هفت روز بعد)
ا.ت
تو این مدت ارباب (همون جیمین رو میگه) همش اذیتم میکرد و یه زن جدیدم و گرفت و منو به عنوان کلفت به اون زنه معرفی کرد
همش عذابم میده و بهم میگه برده!!!
تو همین فکرا بودم که یه صدا از بیرون شنیدم
کنجکاو شدم که ببینم صدای چیه
صدا از پشت عمارت اومد یه که باغه
رفتم تو باغ که نمیدونم چرا چشام سیاهی رفت و دیگه چیزی یادم نمیاد
وقتی بیدار شدم یه مرده رو با ماسک دیدم
$آخی دختر کوچولو جیمین این کارو باهات کرده
تو ک خانم اون عمارت بودی پس چیشد!!
عا راستی از عکسا خوشت اومد؟
خیلی قشنگ فوتوشاپ شده بودن ن
حال کردی؟
ا.ت:ت..تو اون عکسا رو ساختی
$اوهوم
ا.ت:چ..چرا
$میدونب چیه؟
همه عاشق اون جیمینن و خودشونو براش لوس میکنن
اما من چی پس؟
چون کوچیک ترم باید اینجوری عذاب بکشم؟
یا چون از زن دومم؟
یا چون مادرم هرزه بود؟
یا چون پدرم دوسم نداشت؟
چرا ها؟ (جمله آخرو با داد گفت)
ا.ت:چی میگی برا خودت
بریم پیش جیمین
/ ارباب ارباب
جیمین:هوم
/ اون دختره ا.ت نیست به نظر میرسه دزدیده شده!
جیمین:چی همه جارو دنبالش بگردین برام پیداش کنین زوددد(با صدای بلند)
که صدای گوشیم بلند شد
بدون اینکه شماره رو نگاه کنم جواب دادم...
۶۹.۵k
۰۶ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.