اکازا.پارت۴(عشق بچگی)
هاکوچی: آآآآآآآآت.... داری چیکار میکنی.
آت: تو... تو...تو نمیدونی چی تو دل من میگذره... من.. من عاشق تو بودم اما... اما تو کویوکی رو دوس داری..
هاکوچی: آ... آت.. تو
از زبان راوی:
حرف هاکوچی با سقوط آت قطع میشه و ات با بغض و لبخند از دره پرت میشه و زیر لب میگه: خوش بخت شی هاکوچی....
هاکوچی با بقض و بلند صدای آت رو فریاد میزنه..... آآآآآآآآآآآآآآت..... نهههههههههههههه
آت که دیگه به ته دره رسیده بود.... با صدای هاکوچی گریش گرفت. چیزی توی هوا ملق زد و آت رو گرفت. آت با دیدن شخصی که اونو نجات داد شگفت زده شد. اون شخص یه شیطان بود و شیش تا چشم داشت. توی چشماش عدد کیزوکی رده ۱ نوشته بود.
اینم از پارت ۴.. منتظر پارت۵باشین. سیونارا😊
آت: تو... تو...تو نمیدونی چی تو دل من میگذره... من.. من عاشق تو بودم اما... اما تو کویوکی رو دوس داری..
هاکوچی: آ... آت.. تو
از زبان راوی:
حرف هاکوچی با سقوط آت قطع میشه و ات با بغض و لبخند از دره پرت میشه و زیر لب میگه: خوش بخت شی هاکوچی....
هاکوچی با بقض و بلند صدای آت رو فریاد میزنه..... آآآآآآآآآآآآآآت..... نهههههههههههههه
آت که دیگه به ته دره رسیده بود.... با صدای هاکوچی گریش گرفت. چیزی توی هوا ملق زد و آت رو گرفت. آت با دیدن شخصی که اونو نجات داد شگفت زده شد. اون شخص یه شیطان بود و شیش تا چشم داشت. توی چشماش عدد کیزوکی رده ۱ نوشته بود.
اینم از پارت ۴.. منتظر پارت۵باشین. سیونارا😊
۶.۱k
۰۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.