پرنسس من*
f1.p11
ویو ات:
از اتاقش اومدم بیرون و به سمت اتاقم رفتم.
فکر میکنه کیه.. اصلا موندم قبل از فراموشی چجوری با این آشنا شدم..نکنه همچین اجباری بوده ؟..پس اگه تصادف کردم چرا خانوادم نیومدن؟..چرا اصلا همشون یجوری نگام میکنن؟.. واییی دارم دیوونه میشم با این همه افکاری که تو سرمه.......
تو افکارم غرق بودم که یچیز نظرمو جلب کرد به سمتش رفتم و برش داشتم.. باورم نمیشد گلوله بود..که تو همون لحظه سرم سوت کشید و یسری تصاویر تار تو ذهنم میومدن و میرفتن سرم داشت میترکید که مساوی شد با یه جیغ فرابنفش من و سیاهی مطلق........
(پیش بینیاتون رو ببینم)
ویو ات:
از اتاقش اومدم بیرون و به سمت اتاقم رفتم.
فکر میکنه کیه.. اصلا موندم قبل از فراموشی چجوری با این آشنا شدم..نکنه همچین اجباری بوده ؟..پس اگه تصادف کردم چرا خانوادم نیومدن؟..چرا اصلا همشون یجوری نگام میکنن؟.. واییی دارم دیوونه میشم با این همه افکاری که تو سرمه.......
تو افکارم غرق بودم که یچیز نظرمو جلب کرد به سمتش رفتم و برش داشتم.. باورم نمیشد گلوله بود..که تو همون لحظه سرم سوت کشید و یسری تصاویر تار تو ذهنم میومدن و میرفتن سرم داشت میترکید که مساوی شد با یه جیغ فرابنفش من و سیاهی مطلق........
(پیش بینیاتون رو ببینم)
۱۳۸
۳۱ شهریور ۱۴۰۳