《The colwn》《P10》
دکتر رفت*
آجوما:دستشو گذاشت رو قلبش و چشماشو بست*
آجوما:آیگو خدایا شکر....
ا/ت:یاااااااااااااااااا
آجوما:یاااااااااااااااااااااهااااااااااااااا قلبم
ا/ت: آجوما من کجاش از لحاظ عقلی کم دارم !!!!!
آجوما:یا آیش دختر چش سفید قلبم از دهنم زد بیرون چخبرته شاسکولک؟!
ا/ت:یاااااا این چی بود که به دکتر گفتی ؛اگه من کم داشتم الان اینجا چه شکری میخورم؟؟؟؟
آجوما:یا اینکه نشستی داری چش تو چشم منو میقورتونی سر یه چیزه الکی خودش تهه خط فقر عقلیه احمق بدبخت .
ا/ت:آااا......ولش اصلا !من اینجا چه کار میکنم؟چرا بجای اینکه تو خوابگاه باشم تو این مردشور خونم؟؟؟؟آجوما تو خودت که میدونی من از بیمارستان خوشم نمیاد هر وقت میام قلبم انگار میخواد با معدم جابهجا بشه!
آجوما:دختره......هاه جنابعالی نه اینکه دیشب آب معدنی تگری زده بودی قشنگگگگگگگگگ تو حالو هوا بودی که زرتی ماشین یه کوچولوووو نوازش بارونت کرد همین دختر گلم.
ا/ت:ولی لحن حرف زدنت اینجور نمیگه:/
آجوما:هوف...تصادف کردی با ماشین
ا/ت:چییییییییی!
آجوما:البته انگار که خدا خیلی دوست داره که الان بجای بخش تو قبرستون نیستی
ا/ت:چی......
ملون:ا/تتتتتتتتتتتتتتتتت(کوبیده شدن در)*
ا/ت:یا جدپشم زهرم ترکید :|!
ملون:ا/تتتتتتتتتتتت. بغلش کرد*
ا/ت:یااا.....ااا(فشار دادن )*
ملون:خیل خیلی نگرانت شدم......آخه الدنگ بدبخت چرا وقتی که جنبه نداری تا فیخادونت خوردی هان؟!
از بغل در آوردن و تکون دادنش*
ملون:نه من نه تو آخه پخمه تک سلولی منگول شونگول وقتی می
ا/ت:ش..ش.ش.نگ...گ...گ.گول چی...چی؟(حرف زدن موقع تکون خوردن)*
ملون:خفه شو بی فانوس بجای این چرت و پرتا جوابه منو بده !
ا/ت خودشو از حصار دست ملون رها کرد و اونم با عصبانیت ذول زده به ملون گفت*
ا/ت:آجوما میشه بری بیرون
آجوما:دخترم....
ا/ت:لطفا
آجوما:اهوم(سرشو تکون داد و با حال نگران از اتاق خارج شد)*
ا/ت:ملون.......وقتی که راست راست جلوم راه می رفتینو دروغ می گفتین به من جواب دادین که بخوام بهت جواب بدم؟!
ملون که کلافه از حرف ا/ت بهش ذول زده بود دستاشو تو موهاش کرد بعداز چند ثانیه دوباره دستاشو از موهاش بیرون آورد و دست به کمر به ا/ت با حالت کلافه ذول زد*
ملون:چه مرگته تو؟؟؟بنظرت الان موقعیتشه که این موضوع رو پیش میکشی؟
ا/ت:نصرفید برات نه؟
ملون:چه ربطی داره؟این موضوع مربوط گذشتس بعدشم اگرم میخواستمم نمی تونستم بگم !
ا/ت:چرا؟
ملون:چی چرا؟
ا/ت:چرا نمی تونستی بهم بگی؟؟موضوع چیه؟؟اون در ،اون دلقک که چه عرض کنم مجسمه پوکر فیس فیس و افاده
ملون:تعجب*
ا/ت:ملون.....نمیدونم چرا داری این موضوع رو از من مخفی میکنی ولی اینو بدون که اصلا برام مهم نیست و نمیخوامم باشه
ملون:ا/ت...
ا/ت:شاید شرایطمو ندونیو بگی من یه دختر فیس و افاده ایم که ناز نازو بزرگ شدم .......ولی از درون نمیدونی ...هیچیو نمیدونی ....من جوون کندم ....منو میبینی....منی که اینجام من برای رسیدن به اینجا جوون کندم
ملون:.....نگاه *
ا/ت:فکر میکنی چرا بهم کار نمیدادن؟؟؟
کور بودم؟؟کچل؟؟معلول؟؟؟چی؟؟فکر میکنی بخاطره خارجی بودنم بهم کار نمیدادن؟؟؟؟
نه خوشگله همچین چیزی نیست،بهم پیشنهادایی میدادن که .....احساس میکردم میخوام زمین دهن باز کنه توش فرو برم ولی بخاطره اینکه نمیخواستم از این بدترم پیش بیاد رد میکردم.....درسته بعضی هاشون اونطوری نبود ولی میگم بعضی هاش،بیشترش اینطوری بود
ملون:تعجب*
ا/ت:سرشو پایین انداختو گفت*
ا/ت:ملون....تو تو جامعخ یا بهتره بگم .....تو عقایدی بزرگ نشدی که هرروز بخاطره اینکه دختری سرزنشت کنن،بگن اگه حواسمون بهت نباشه آبرومون میره.......تو تو جایی بزرگ نشدی که تحقیرت کنن بخاطره علاقت ....تو تو جایی بزرگ نشدی که فقط و فقط باید یه عروسک باشی و دیگران کنترول کنندت....نمیگم واسه پسرا همچین چیزی نیست یا اصلا غمی ندارن نه.....ولی من به عنوان یه دختر عذاب کشیدم....حداقل به عنوان یه انسان باشم نه یه دختر .....خدارو ...همون کسی که میپرستمش ...ازش شاکی نیستم ....برعکس شکر گذارشم چون باورش دارم ....اون تو تمامه لحظاتم بوده و ازم محافظت کرده .....ولی این مردم بودن که قصد آسیب زدن به منو داشتن ......تو درک نمیکنی ...شاید الان یا اصلا هیچوقت درک نکنی،همچین انتظاریم ندارم که درک کنی
آجوما:دستشو گذاشت رو قلبش و چشماشو بست*
آجوما:آیگو خدایا شکر....
ا/ت:یاااااااااااااااااا
آجوما:یاااااااااااااااااااااهااااااااااااااا قلبم
ا/ت: آجوما من کجاش از لحاظ عقلی کم دارم !!!!!
آجوما:یا آیش دختر چش سفید قلبم از دهنم زد بیرون چخبرته شاسکولک؟!
ا/ت:یاااااا این چی بود که به دکتر گفتی ؛اگه من کم داشتم الان اینجا چه شکری میخورم؟؟؟؟
آجوما:یا اینکه نشستی داری چش تو چشم منو میقورتونی سر یه چیزه الکی خودش تهه خط فقر عقلیه احمق بدبخت .
ا/ت:آااا......ولش اصلا !من اینجا چه کار میکنم؟چرا بجای اینکه تو خوابگاه باشم تو این مردشور خونم؟؟؟؟آجوما تو خودت که میدونی من از بیمارستان خوشم نمیاد هر وقت میام قلبم انگار میخواد با معدم جابهجا بشه!
آجوما:دختره......هاه جنابعالی نه اینکه دیشب آب معدنی تگری زده بودی قشنگگگگگگگگگ تو حالو هوا بودی که زرتی ماشین یه کوچولوووو نوازش بارونت کرد همین دختر گلم.
ا/ت:ولی لحن حرف زدنت اینجور نمیگه:/
آجوما:هوف...تصادف کردی با ماشین
ا/ت:چییییییییی!
آجوما:البته انگار که خدا خیلی دوست داره که الان بجای بخش تو قبرستون نیستی
ا/ت:چی......
ملون:ا/تتتتتتتتتتتتتتتتت(کوبیده شدن در)*
ا/ت:یا جدپشم زهرم ترکید :|!
ملون:ا/تتتتتتتتتتتت. بغلش کرد*
ا/ت:یااا.....ااا(فشار دادن )*
ملون:خیل خیلی نگرانت شدم......آخه الدنگ بدبخت چرا وقتی که جنبه نداری تا فیخادونت خوردی هان؟!
از بغل در آوردن و تکون دادنش*
ملون:نه من نه تو آخه پخمه تک سلولی منگول شونگول وقتی می
ا/ت:ش..ش.ش.نگ...گ...گ.گول چی...چی؟(حرف زدن موقع تکون خوردن)*
ملون:خفه شو بی فانوس بجای این چرت و پرتا جوابه منو بده !
ا/ت خودشو از حصار دست ملون رها کرد و اونم با عصبانیت ذول زده به ملون گفت*
ا/ت:آجوما میشه بری بیرون
آجوما:دخترم....
ا/ت:لطفا
آجوما:اهوم(سرشو تکون داد و با حال نگران از اتاق خارج شد)*
ا/ت:ملون.......وقتی که راست راست جلوم راه می رفتینو دروغ می گفتین به من جواب دادین که بخوام بهت جواب بدم؟!
ملون که کلافه از حرف ا/ت بهش ذول زده بود دستاشو تو موهاش کرد بعداز چند ثانیه دوباره دستاشو از موهاش بیرون آورد و دست به کمر به ا/ت با حالت کلافه ذول زد*
ملون:چه مرگته تو؟؟؟بنظرت الان موقعیتشه که این موضوع رو پیش میکشی؟
ا/ت:نصرفید برات نه؟
ملون:چه ربطی داره؟این موضوع مربوط گذشتس بعدشم اگرم میخواستمم نمی تونستم بگم !
ا/ت:چرا؟
ملون:چی چرا؟
ا/ت:چرا نمی تونستی بهم بگی؟؟موضوع چیه؟؟اون در ،اون دلقک که چه عرض کنم مجسمه پوکر فیس فیس و افاده
ملون:تعجب*
ا/ت:ملون.....نمیدونم چرا داری این موضوع رو از من مخفی میکنی ولی اینو بدون که اصلا برام مهم نیست و نمیخوامم باشه
ملون:ا/ت...
ا/ت:شاید شرایطمو ندونیو بگی من یه دختر فیس و افاده ایم که ناز نازو بزرگ شدم .......ولی از درون نمیدونی ...هیچیو نمیدونی ....من جوون کندم ....منو میبینی....منی که اینجام من برای رسیدن به اینجا جوون کندم
ملون:.....نگاه *
ا/ت:فکر میکنی چرا بهم کار نمیدادن؟؟؟
کور بودم؟؟کچل؟؟معلول؟؟؟چی؟؟فکر میکنی بخاطره خارجی بودنم بهم کار نمیدادن؟؟؟؟
نه خوشگله همچین چیزی نیست،بهم پیشنهادایی میدادن که .....احساس میکردم میخوام زمین دهن باز کنه توش فرو برم ولی بخاطره اینکه نمیخواستم از این بدترم پیش بیاد رد میکردم.....درسته بعضی هاشون اونطوری نبود ولی میگم بعضی هاش،بیشترش اینطوری بود
ملون:تعجب*
ا/ت:سرشو پایین انداختو گفت*
ا/ت:ملون....تو تو جامعخ یا بهتره بگم .....تو عقایدی بزرگ نشدی که هرروز بخاطره اینکه دختری سرزنشت کنن،بگن اگه حواسمون بهت نباشه آبرومون میره.......تو تو جایی بزرگ نشدی که تحقیرت کنن بخاطره علاقت ....تو تو جایی بزرگ نشدی که فقط و فقط باید یه عروسک باشی و دیگران کنترول کنندت....نمیگم واسه پسرا همچین چیزی نیست یا اصلا غمی ندارن نه.....ولی من به عنوان یه دختر عذاب کشیدم....حداقل به عنوان یه انسان باشم نه یه دختر .....خدارو ...همون کسی که میپرستمش ...ازش شاکی نیستم ....برعکس شکر گذارشم چون باورش دارم ....اون تو تمامه لحظاتم بوده و ازم محافظت کرده .....ولی این مردم بودن که قصد آسیب زدن به منو داشتن ......تو درک نمیکنی ...شاید الان یا اصلا هیچوقت درک نکنی،همچین انتظاریم ندارم که درک کنی
۱۰.۸k
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.