دختر قشنگم پارت ۵

یوجین:بابا(آروم)
با حسی که انگار دارم توهم میزنم برگشتم ولی دیدم واقعا چشمای یوجین بازه
تهیونگ:پرستار(داد)یوجین فرشته بابا خوبی قربونت برم منو میبینی
یوجین:بابا (سرشو می‌بره سمت تهیونگ )؟
تهیونگ:اره بابایی منم بابا خوبی دخترم
یوجین :من من نمی‌بینم
تهیونگ:چی؟
یوجین:بابا من نمی‌بینم (گریه)
تهیونگ:چیزی نیست دخترم زود خوب میشی چیزی نیست (بغلش می‌کنه و آروم اشک می‌ریزه)
یوجین:بابا من دارم میترسم
تهیونگ:نه دخترم نترس زود خوب میشی
دکتر اومد یوجین معاینه کرد و من و ات افتاده بودیم بی صدا گریه میکردیم که یوجین نفهمه
دکتر:آقای کیم دختر شما خوب خوبن فقط چشماشون یکم مشکل داره که تا یک هفته دیگه خوب میشه
با حرف دکتر خوشحال شدم و ات بغل کردم و بعد رفتم و یوجین بغل کردم
تهیونگ:دیدی دکتر گفت دختر من از همه دخترا خوشگل تر و باهوش تر و سالم تره
یوجین:ولی دکتر که گفت فقط حالم خوبه
تهیونگ:تو دلش گفت
یوجین و ات و من همه می‌خندیدیم
ویو نویسنده
این خانواده بعد اون روز تبدیل شدن به شاد ترین خانواده و یونجین بعد یک هفته خوب خوب شد و تبدیل شد به محبوب ترین عضو خانواده.
__________
پایان 😊
امیدوارم دوست داشته باشین❤️