یین و یانگ (پارت ۳۹)
جونگکوک رو به جلو بود ولی بدنش رو به سمت من خم کرده بود و آرنجش رو روی دسته ی صندلی مشترک بینمون گذاشته بود .(به آرنجش تکیه داده بود) کوک در حالی که چشماش برق می زدن ، گفت : سلام . من همینجور زل زدم لهش یهو نامجون نشست اونورم . نامجون : سلام . بقیه پسرا هم نشستن انگار رو ابرا بودم . گفتم : اه...چرا ردیف اول ننشستین؟
نامجون : اومدیم پیش دوستمون بشینیم دیگه .
آروم گفتم :دو...دوست؟... مراسم شروع شد ، قرار بود بعد از اهدای جوایز کسی که اجرا می کنه رو یهو اعلام کنن و روی صحنه بیارن . یه جور سوپرایز . مجری یکم حرف زد و بعدش ۵_۴ تا گرمی دادن ، نفر بعدی رو خیلی کشش داد . "این خواننده مرز های موسیقی رو جابجا کرد . رکورد هارو ترکوند و اسم و رسمی پیدا کرد . شهرتش مثل یه بیماری واگیردار خیلی سریع توی دنیا پخش شد . با وجود هیت های زیاد و وحشتناک پیشرفت کرد و الان بین شما ها نشسته"
مطمئن بودم الان بی تی اس رو میگه ولی در کمال ناباوری ، اسم من رو خوند...من؟!
"ویو راوی"
پسرا گل از گلشون شکفت ، هرچی نباشه ا/ت هم یه آرمی بود . پسرا بلند شدن ت براش دست زدن . ا/ت با کلی ذوق ولی با متانت به سمت استیج رفت .
"ویو ا/ت"
مجری جایزه رو داد دستم . این اولین گرمی من بود...به محض اینکه لمسش کردم ، گرمایی توی کل وجودم حس کردم . بدنم گُر گرفت و اشکام بی اختیار جاری شدن . رو به تماشاگرا وایسادم ، به صورت نامجون نگاه کردم ، می ترسیدم به صورت جونگکوک نگاه کنم و استرس بگیرم ، نامجون با لبخندی بهم اطمینان و آرامش داد . اشکام رو پاک کردم و گفتم: می خوام در مورد کلمه غیرممکن حرف بزنم . چیزی که تو کل عمرم توی گوشم و جلوی چشمام بود .
#فیک_بی_تی_اس #فیک
نامجون : اومدیم پیش دوستمون بشینیم دیگه .
آروم گفتم :دو...دوست؟... مراسم شروع شد ، قرار بود بعد از اهدای جوایز کسی که اجرا می کنه رو یهو اعلام کنن و روی صحنه بیارن . یه جور سوپرایز . مجری یکم حرف زد و بعدش ۵_۴ تا گرمی دادن ، نفر بعدی رو خیلی کشش داد . "این خواننده مرز های موسیقی رو جابجا کرد . رکورد هارو ترکوند و اسم و رسمی پیدا کرد . شهرتش مثل یه بیماری واگیردار خیلی سریع توی دنیا پخش شد . با وجود هیت های زیاد و وحشتناک پیشرفت کرد و الان بین شما ها نشسته"
مطمئن بودم الان بی تی اس رو میگه ولی در کمال ناباوری ، اسم من رو خوند...من؟!
"ویو راوی"
پسرا گل از گلشون شکفت ، هرچی نباشه ا/ت هم یه آرمی بود . پسرا بلند شدن ت براش دست زدن . ا/ت با کلی ذوق ولی با متانت به سمت استیج رفت .
"ویو ا/ت"
مجری جایزه رو داد دستم . این اولین گرمی من بود...به محض اینکه لمسش کردم ، گرمایی توی کل وجودم حس کردم . بدنم گُر گرفت و اشکام بی اختیار جاری شدن . رو به تماشاگرا وایسادم ، به صورت نامجون نگاه کردم ، می ترسیدم به صورت جونگکوک نگاه کنم و استرس بگیرم ، نامجون با لبخندی بهم اطمینان و آرامش داد . اشکام رو پاک کردم و گفتم: می خوام در مورد کلمه غیرممکن حرف بزنم . چیزی که تو کل عمرم توی گوشم و جلوی چشمام بود .
#فیک_بی_تی_اس #فیک
۶.۹k
۲۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.