زیر سایه ی آشوبگر p ۲۳
غمگین نگاهش کردم....حق داشت...شرایط سختی رو تحمل میکرد
دستمو گذاشتم رو بازوش:
_همه چیز درست میشه...میتونیم بیگناهیت رو ثابت کنیم و قاتل خانوادت رو پیدا کنیم
نامه و قاب عکس رو برداشت و از کارخونه بیرون زدیم..گفتم:
_فکر کنم آدمایی خوش شانسی بودیم که قبل از گذشتن اون تاریخ نامه رو پیدا کردیم ....امروز ۲۱ دسامبره...باید به شهر اینچئون بلیط بگیرم و برم اونجا
_من هم باید باهات بیام
_این کار ریسکه ممکنه کسی تورو بشناسه
مصمم گفت:
_نمیخوام جون کس دیگه ای بخاطرم به خطر بیوفته....مخصوصا کسی که باورم داره
چشمای خوفناک مشکیش چیزی مثل کشش داشت که منو جذب نگاه کردن بهش میکرد
احساس ناشناخته ای حس میکردم در این جور موقع ها.
برای روز بعد دوتا بلیط گرفتم...پرواز ساعت ۵ عصر بود
_من قبلا توی پرونده شنیده بودم که خلافکار ها برای اینکه کسی مشکوک نشه توی جای پرت قرار میزارن......مثل اینا که توی کلوب قراره معامله کنن....میگن که توی بخش vip همه نقاب هایی به صورت دارن تا چهرشون مشخص نشه ،
راستش ناتالی مطمئن نیستم ولی توی مهمونی ۱۵ جولای با توجه به چیز هایی که راجب لباس ها بهم گفتی احتمالا اونجا هم باید لباس مخصوصی داشته باشن...ولی نمیدونم تو کدوم دسته لباس رو باید بپوشی ،
اگه بتونی قبل اون شب بری توی کلوب و اطلاعات کسب کنی بهتره......ولی باز هم بهت میگم که نگرانتم....این جور جاها برای یه دختر تنها خطر داره
_قول میدم حواسم به خودم باشم جاناتان
_کاش میزاشتی من هم باهات بیام
نگاهی به سوکجین انداختم که با فاصله کنارم بود:
_نه باید حتما خودم برم..دعا کن توی این سفر مدارک خوبی گیر بیارم....وقتي برگشتم همه چیز رو برات تعریف میکنم
_باشه پس..مراقب خودت باش..اگه اتفاقی افتاد یا کاری داشتی خبرم کن...فعلا
_باشه فعلا
دستمو گذاشتم رو بازوش:
_همه چیز درست میشه...میتونیم بیگناهیت رو ثابت کنیم و قاتل خانوادت رو پیدا کنیم
نامه و قاب عکس رو برداشت و از کارخونه بیرون زدیم..گفتم:
_فکر کنم آدمایی خوش شانسی بودیم که قبل از گذشتن اون تاریخ نامه رو پیدا کردیم ....امروز ۲۱ دسامبره...باید به شهر اینچئون بلیط بگیرم و برم اونجا
_من هم باید باهات بیام
_این کار ریسکه ممکنه کسی تورو بشناسه
مصمم گفت:
_نمیخوام جون کس دیگه ای بخاطرم به خطر بیوفته....مخصوصا کسی که باورم داره
چشمای خوفناک مشکیش چیزی مثل کشش داشت که منو جذب نگاه کردن بهش میکرد
احساس ناشناخته ای حس میکردم در این جور موقع ها.
برای روز بعد دوتا بلیط گرفتم...پرواز ساعت ۵ عصر بود
_من قبلا توی پرونده شنیده بودم که خلافکار ها برای اینکه کسی مشکوک نشه توی جای پرت قرار میزارن......مثل اینا که توی کلوب قراره معامله کنن....میگن که توی بخش vip همه نقاب هایی به صورت دارن تا چهرشون مشخص نشه ،
راستش ناتالی مطمئن نیستم ولی توی مهمونی ۱۵ جولای با توجه به چیز هایی که راجب لباس ها بهم گفتی احتمالا اونجا هم باید لباس مخصوصی داشته باشن...ولی نمیدونم تو کدوم دسته لباس رو باید بپوشی ،
اگه بتونی قبل اون شب بری توی کلوب و اطلاعات کسب کنی بهتره......ولی باز هم بهت میگم که نگرانتم....این جور جاها برای یه دختر تنها خطر داره
_قول میدم حواسم به خودم باشم جاناتان
_کاش میزاشتی من هم باهات بیام
نگاهی به سوکجین انداختم که با فاصله کنارم بود:
_نه باید حتما خودم برم..دعا کن توی این سفر مدارک خوبی گیر بیارم....وقتي برگشتم همه چیز رو برات تعریف میکنم
_باشه پس..مراقب خودت باش..اگه اتفاقی افتاد یا کاری داشتی خبرم کن...فعلا
_باشه فعلا
۲۵.۴k
۲۲ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.