Eternal Love
#Eternal_Love
پارت 5
+ : ب...ب...ببخشید
_ : هی چرا عذرخواهی میکنی ؟ یه اتفاق بود
_ : چرا از دستم فرار میکنی ؟
+ : تو میگی از ی دختر خوشت اومده و دوسش داری میخام ازت دور شم ک اون دختر بتونه بهت نزدیک بشه
با تعجب نگاهش کردم
_ : هی چی میگی ؟ اون دختر الانشم مال من شده
+ : عه جدیی مبارکککک باشهه
_ : منظورت مبارکمون باشه دیگه ؟؟
+ : چ...چ...چی؟؟؟
دستمو دور کمرش کشیدم و کشوندمش ب بغل خودم
_ : تو مال منی عروسک
+ : هی ولم ک....
وسط حرف زدنش لبامو رو لباش گذاشتم و مک میزدم
** ویو ات
لباش فقط ....
معتادشون شدم
ولی سعی میکردم ک فرار کنم
از بوسه عقب کشید
+ : هی ولمم کننن
_ : باشه برو عروسک
دستشو از رو کمرم برداشت و دوییدم ب طرف خونه
رسیدم خونه درو باز کردم هیچکس خونه نبود
کفشامو دراوردم و رفتم روی تختم
همش داشتم ب اون لحظه فک میکردم
نفس عمیق کشیدم و رفتم لباس خوابمو پوشیدم
گوشیمو برداشتم ب مامانم زنگ زدم
+ : سلام مامان کجایی
م.ت : سلام دخترکم رفتم خونه دوستم شب نمیام خونه شام بخور بخواب
+ : باشه خوش بگذره خدافظ
رو مبل نشستم و ب گوشیم ور میرفتم
بعد 5 دقیقه گوشیم زنگ خورد
با تعجب ب اسمی که نوشته بود جونگکوک جا خوردم ....
صدامو صاف کردم و جواب دادم
+ : بله ؟
_ : سلام بیبی
+ چی میخوای ؟
_ : فردا گروه پروژمون میاد خونمون
فردا باید بیای خونه ما ادرس میفرستم برات
+ : ب...ب...باشه
_ : خوب بخوابی بیبی گرلم
+ : مرض خدافظ
گوشیو قطع کردم و نشستم واس خودم زار میزدم
رفتم تو تخت گرفتم خوابیدم
حمایت یادت نره بیب :))
پارت 5
+ : ب...ب...ببخشید
_ : هی چرا عذرخواهی میکنی ؟ یه اتفاق بود
_ : چرا از دستم فرار میکنی ؟
+ : تو میگی از ی دختر خوشت اومده و دوسش داری میخام ازت دور شم ک اون دختر بتونه بهت نزدیک بشه
با تعجب نگاهش کردم
_ : هی چی میگی ؟ اون دختر الانشم مال من شده
+ : عه جدیی مبارکککک باشهه
_ : منظورت مبارکمون باشه دیگه ؟؟
+ : چ...چ...چی؟؟؟
دستمو دور کمرش کشیدم و کشوندمش ب بغل خودم
_ : تو مال منی عروسک
+ : هی ولم ک....
وسط حرف زدنش لبامو رو لباش گذاشتم و مک میزدم
** ویو ات
لباش فقط ....
معتادشون شدم
ولی سعی میکردم ک فرار کنم
از بوسه عقب کشید
+ : هی ولمم کننن
_ : باشه برو عروسک
دستشو از رو کمرم برداشت و دوییدم ب طرف خونه
رسیدم خونه درو باز کردم هیچکس خونه نبود
کفشامو دراوردم و رفتم روی تختم
همش داشتم ب اون لحظه فک میکردم
نفس عمیق کشیدم و رفتم لباس خوابمو پوشیدم
گوشیمو برداشتم ب مامانم زنگ زدم
+ : سلام مامان کجایی
م.ت : سلام دخترکم رفتم خونه دوستم شب نمیام خونه شام بخور بخواب
+ : باشه خوش بگذره خدافظ
رو مبل نشستم و ب گوشیم ور میرفتم
بعد 5 دقیقه گوشیم زنگ خورد
با تعجب ب اسمی که نوشته بود جونگکوک جا خوردم ....
صدامو صاف کردم و جواب دادم
+ : بله ؟
_ : سلام بیبی
+ چی میخوای ؟
_ : فردا گروه پروژمون میاد خونمون
فردا باید بیای خونه ما ادرس میفرستم برات
+ : ب...ب...باشه
_ : خوب بخوابی بیبی گرلم
+ : مرض خدافظ
گوشیو قطع کردم و نشستم واس خودم زار میزدم
رفتم تو تخت گرفتم خوابیدم
حمایت یادت نره بیب :))
۱۰.۰k
۲۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.