پارت ۱۰
«قضاوت نکن» "don't judge"
___________________________
«الستور»
«بعد از غیب شدن از پیش لوسیفر»
تو شهر قدم میزنم.
تو این فکرم یه سر بزنم به رزی.
مدتیه ندیدیم همو فکنم.
این روزا زیادی درگیرم.
امیدوارم ازم ناراحت نباشه.
ولی شاید برای سر زدن یکم دیر باشه نه؟
«مکث»
خب نه.
هیچوقت دیر نیست،فقط انجامش بده اوکی؟
یکم سریع تر حرکت میکنم.
به ساعت مچیم نگاه میکنم.
ساعت ۷:۳۰
خوبه اونقدرا هم دیر نس.
«دینگ دینگ»
هوم؟
توجهم به گوشیم جلب میشه که پیام لوسیفر افتاده رو صفحش.
"لوسیفر- همه امادن، چیکار کنم؟"
"-الان آدرسو میفرستم برات."
"لوسیفر- خب پس میگم برن تو ماشین،خودمم الان برم یا؟"
"- اگه میری برو،ولی تابلو نکن که داری با من حرف میزنی."
"لوسیفر- اوکیه"
«چند دقیقه بعد»
(فرستادن آدرس)
"لوسیفر- یا خدا الستور؟! این آخه؟!"
"- آره خب،مشکلش چیه؟"
"لوسیفر- وای باورم نمیشه،اینجایی که آدرس فرستادی عمرا جای خالی داشته باشه!"
"- که اینطور ، ولی خب الان داره.
لوسیفر- چطوری؟؟"
"-من خیلی وقته جاشو رزرو کردم،دو هفته ای میشه تقریبا."
"لوسیفر- من واقعا نمیدونم چی بگم ، از قبل همین برنامه رو داشتی؟"
"- نه خب، درواقع قبلا برای یه نفر رزرو کرده بودم، صاحبش برگشت گفت که اشتباهی برای ۶ نفر رزرو کرده و راه لغوی هم نداره."
"لوسیفر- شت،حالا چطور همه هزینشو حساب کردی؟!"
"- اونش مهم نیست ، توهم برو دیگه مشکوک میشن،رسیدید اگه سوالی بود فقط پیام بده اوکی؟ من همینجا پشت خطم"
خب خب خب .
میرسم به خونه رزی.
میرم نزدیک که در بزنم.
اولش یکم پشیمون میشم از اینکه اومدم.
دلایلش خب..
اولندش که بعد یه مدت اومدم دیدنش و قطعا باید جواب بدم که چرا اینقدر دیر.
دومندش این دستمو ببینه دیگه ول کن نیست..
هی بیخیالش.
در میزنم.
*دو دقیقه بعد*
«رزی درو باز میکنه»
رزی- اوه الستوررر! «ذوق»
- درود رزی.
رزی- شت پسر سوپرایزم کردی!
- جدی؟
رزی- خب آرهه دیگهه حالا بیا تو دم در بده.
- مشکلی نبود ولی اوکی.
میرم تو.
- واو تغییرات جدید؟
رزی- خب آره فکر کردم یکم تنوع تو دکور نمیتونه بد باشه نه؟
- تغییر همیشه بد نیست. «اروم تکون دادن سرم به نشونه آره»
*قدم زدن تو خونه رزی*
رزی- چیشد یه یادی از ما کردی؟
-عام خب..تو این یه مدت یکم درگیر بودم.
رزی - که اینطور.
میره آشپزخونه قهوه درست کنه.
منم میشینم رو کاناپه تو حال.
دستمو میزارم رو دسته مبل « همون دستش که زخمه »
انگاری رزی از دور میبینه.
رزی- هی.
لیوانا که دستشن رو میزاره رو کابینت و میاد سمت من.
رزی- مشکل چیه؟؟ دستشو میزاره رو دستم.
- هیچی..
لمسش روی دستم محکم میشه.
برا همین سریع دستمو میکشم کنار.
«مکث»
- عا چیزه.. شرمنده.
«قرمز شدن باند دور دست الستور»
رزی- الستور..چیشده؟
- چیزی نیست..
__________________________________
پایان پارت ده.
پارت یازدهم؟
___________________________
«الستور»
«بعد از غیب شدن از پیش لوسیفر»
تو شهر قدم میزنم.
تو این فکرم یه سر بزنم به رزی.
مدتیه ندیدیم همو فکنم.
این روزا زیادی درگیرم.
امیدوارم ازم ناراحت نباشه.
ولی شاید برای سر زدن یکم دیر باشه نه؟
«مکث»
خب نه.
هیچوقت دیر نیست،فقط انجامش بده اوکی؟
یکم سریع تر حرکت میکنم.
به ساعت مچیم نگاه میکنم.
ساعت ۷:۳۰
خوبه اونقدرا هم دیر نس.
«دینگ دینگ»
هوم؟
توجهم به گوشیم جلب میشه که پیام لوسیفر افتاده رو صفحش.
"لوسیفر- همه امادن، چیکار کنم؟"
"-الان آدرسو میفرستم برات."
"لوسیفر- خب پس میگم برن تو ماشین،خودمم الان برم یا؟"
"- اگه میری برو،ولی تابلو نکن که داری با من حرف میزنی."
"لوسیفر- اوکیه"
«چند دقیقه بعد»
(فرستادن آدرس)
"لوسیفر- یا خدا الستور؟! این آخه؟!"
"- آره خب،مشکلش چیه؟"
"لوسیفر- وای باورم نمیشه،اینجایی که آدرس فرستادی عمرا جای خالی داشته باشه!"
"- که اینطور ، ولی خب الان داره.
لوسیفر- چطوری؟؟"
"-من خیلی وقته جاشو رزرو کردم،دو هفته ای میشه تقریبا."
"لوسیفر- من واقعا نمیدونم چی بگم ، از قبل همین برنامه رو داشتی؟"
"- نه خب، درواقع قبلا برای یه نفر رزرو کرده بودم، صاحبش برگشت گفت که اشتباهی برای ۶ نفر رزرو کرده و راه لغوی هم نداره."
"لوسیفر- شت،حالا چطور همه هزینشو حساب کردی؟!"
"- اونش مهم نیست ، توهم برو دیگه مشکوک میشن،رسیدید اگه سوالی بود فقط پیام بده اوکی؟ من همینجا پشت خطم"
خب خب خب .
میرسم به خونه رزی.
میرم نزدیک که در بزنم.
اولش یکم پشیمون میشم از اینکه اومدم.
دلایلش خب..
اولندش که بعد یه مدت اومدم دیدنش و قطعا باید جواب بدم که چرا اینقدر دیر.
دومندش این دستمو ببینه دیگه ول کن نیست..
هی بیخیالش.
در میزنم.
*دو دقیقه بعد*
«رزی درو باز میکنه»
رزی- اوه الستوررر! «ذوق»
- درود رزی.
رزی- شت پسر سوپرایزم کردی!
- جدی؟
رزی- خب آرهه دیگهه حالا بیا تو دم در بده.
- مشکلی نبود ولی اوکی.
میرم تو.
- واو تغییرات جدید؟
رزی- خب آره فکر کردم یکم تنوع تو دکور نمیتونه بد باشه نه؟
- تغییر همیشه بد نیست. «اروم تکون دادن سرم به نشونه آره»
*قدم زدن تو خونه رزی*
رزی- چیشد یه یادی از ما کردی؟
-عام خب..تو این یه مدت یکم درگیر بودم.
رزی - که اینطور.
میره آشپزخونه قهوه درست کنه.
منم میشینم رو کاناپه تو حال.
دستمو میزارم رو دسته مبل « همون دستش که زخمه »
انگاری رزی از دور میبینه.
رزی- هی.
لیوانا که دستشن رو میزاره رو کابینت و میاد سمت من.
رزی- مشکل چیه؟؟ دستشو میزاره رو دستم.
- هیچی..
لمسش روی دستم محکم میشه.
برا همین سریع دستمو میکشم کنار.
«مکث»
- عا چیزه.. شرمنده.
«قرمز شدن باند دور دست الستور»
رزی- الستور..چیشده؟
- چیزی نیست..
__________________________________
پایان پارت ده.
پارت یازدهم؟
۳.۷k
۳۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.