رمان عشق یا خانواده پارت ۳۲
تهیونگ:اوکی
رفتم بیرون و بغضم ترکید و شروع به گریه کردن کردم چرا اینقدر من بدبختم آخه از این زندگی خسته شدم واقعا این چه وضع زندگیه آخه ...(گریه )
"ویو تهیونگ "
تهیونگ:آقای پارک
+:بله تهیونگ
تهیونگ: من اینکارو نکردم که تو از دست دخترت خلاص شی ،تو اصلا میدونی چه چیزی رو از دست دادی ؟
+:منظور؟
تهیونگ:منظورم اینکه تو نکبت تر از دخترتی (اینو گفت و رفت پیش ا/ت )
+:چی ؟...چی گفتی ؟
تهیونگ:ا/ت حالت خوبه ؟
ا/ت:گفتم میخوام تنها باشم چرا اومدی؟
تهیونگ: بیا بریم داخل، بعدآ هر وقت دلت خواست گریه کن
ا/ت:اوکی
"ادمین "
خلاصه که بعد از چند ساعت عروسی تموم شد و ا/ت و تهیونگ برگشتن خونه
"داخل اتاق "
ا/ت:وای خسته شدم
تهیونگ:ا/ت ؟
ا/ت:هوم ؟
تهیونگ: میخوای کاری کنم که خسته گیت و ناراحتید از یادت بره؟
ا/ت:چطوری؟
تهیونگ: پس....
رفتم جلو و شروع به بوسیدنش کردم همینجوری ادامه دادم کا دوتایی افتادیم رو تخت آروم لباس هاش رو در اوردم .ولباس های خودم هم در آوردم
تهیونگ: بانو کیم چطوره یه کم به ددی جونت حال بدی
روی گردنش کیس مارک های بنفش میزدم و همینجوری ادامه دادم تا رسیدم به س/ی/ن/ه هاش سفید بودن یکی رو شروع به خوردن کردم و دومیو هم با دستم بازی میدادم بعد از خوردن س/ی/ن/ه هاش رفتم پایین تر به بخش حساس اول به ا/ت یه نگاه انداختم که داشت با تعجب و بغض نگام میکردم بر گشتم بهش گفتم :
تهیونگ:نگران نباش بیبی ما دیگه با هم ازدواج کردیم لازم بود این کارو کنیم
ا/ت:تهیونگ، نکن خواهش میکنم (گریه) تهیونگ
تهیونگ: سوس دیگه خیلی دیره بیبی گرلم
که واردش کردم....ادامه دارد
گایز پاک شده بود گفتم از دوباره بزارم
میدونم گفتم دیگه اسمات نمینویسم ولی چون پاک شده دیگه از اول گذاشتم
رفتم بیرون و بغضم ترکید و شروع به گریه کردن کردم چرا اینقدر من بدبختم آخه از این زندگی خسته شدم واقعا این چه وضع زندگیه آخه ...(گریه )
"ویو تهیونگ "
تهیونگ:آقای پارک
+:بله تهیونگ
تهیونگ: من اینکارو نکردم که تو از دست دخترت خلاص شی ،تو اصلا میدونی چه چیزی رو از دست دادی ؟
+:منظور؟
تهیونگ:منظورم اینکه تو نکبت تر از دخترتی (اینو گفت و رفت پیش ا/ت )
+:چی ؟...چی گفتی ؟
تهیونگ:ا/ت حالت خوبه ؟
ا/ت:گفتم میخوام تنها باشم چرا اومدی؟
تهیونگ: بیا بریم داخل، بعدآ هر وقت دلت خواست گریه کن
ا/ت:اوکی
"ادمین "
خلاصه که بعد از چند ساعت عروسی تموم شد و ا/ت و تهیونگ برگشتن خونه
"داخل اتاق "
ا/ت:وای خسته شدم
تهیونگ:ا/ت ؟
ا/ت:هوم ؟
تهیونگ: میخوای کاری کنم که خسته گیت و ناراحتید از یادت بره؟
ا/ت:چطوری؟
تهیونگ: پس....
رفتم جلو و شروع به بوسیدنش کردم همینجوری ادامه دادم کا دوتایی افتادیم رو تخت آروم لباس هاش رو در اوردم .ولباس های خودم هم در آوردم
تهیونگ: بانو کیم چطوره یه کم به ددی جونت حال بدی
روی گردنش کیس مارک های بنفش میزدم و همینجوری ادامه دادم تا رسیدم به س/ی/ن/ه هاش سفید بودن یکی رو شروع به خوردن کردم و دومیو هم با دستم بازی میدادم بعد از خوردن س/ی/ن/ه هاش رفتم پایین تر به بخش حساس اول به ا/ت یه نگاه انداختم که داشت با تعجب و بغض نگام میکردم بر گشتم بهش گفتم :
تهیونگ:نگران نباش بیبی ما دیگه با هم ازدواج کردیم لازم بود این کارو کنیم
ا/ت:تهیونگ، نکن خواهش میکنم (گریه) تهیونگ
تهیونگ: سوس دیگه خیلی دیره بیبی گرلم
که واردش کردم....ادامه دارد
گایز پاک شده بود گفتم از دوباره بزارم
میدونم گفتم دیگه اسمات نمینویسم ولی چون پاک شده دیگه از اول گذاشتم
۶.۴k
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.