عشق در یک نگاه❤🍷
عشق در یک نگاه❤🍷
پارت 14
شعار: خدت میدونی❤🍷
ییعیت
بغلش کردم و برمش سمت اتاق.
انداختمش رو تخت و تیشرتمو در اوردم.
خیمه زدم روش و لباشو بوسیدم.
یواش یواش لباسشو در اوردم و بعد سوتینشو کندم و انداختم اونور.
ازش لب میگرفتم و سـینـه شو میمالیدم
نویسنده: استغفرالله ببینید وادار به چه کاریم میکنید.
بعد چند دقیقه با رضایت خودش زنش کردم.
همچنان تلـمبه میزدم تا اینکه ار،ضا شدیم و ارش دست کشید چون حدود 2 ساعت کار کردیم.
لباشو بوسیدم و لباسامونو پوشیدیم.
لیزگه.
من میدونستم تهش بکارتمم برای ییعیته و خودش منو زن کرد. از این خوشحال بودم اما حس گناهم داشتم چون قبل ازدواج....
داشتم میرفتم اشپزخونه که پیامکی برام اومد.
گوشیمو ورداشتم رمزشو باز کردم و به تصویری که توی گوشی پخش میشد نگاه کردم.
نفسم برید.
حس سادگی و بی ارزشی داشتم...
عایشه
اون روزی که رفتم خونه ییعیت با لباس سسکی قرمزم وقتی ییعیت تو اشپزخونه تو عکسی از خودم گرفتم و منتظر زمانبودم تا برای لیزگه بفرستمش.
ییعیت.
هرچی گشتم لیزگه رو پیدا نکردم.
روی میزو نگاه کردم که گوشی لیزگه رو با عکسی که روش بود دیدم.
اون شب نحسی بود کعایشه رو دعوت کرد خونم.
شت
صدای جیغ و داد مردم میومد.
از پنجره به بیرون نگاه کردم و مردمیو دیدم که به بالای خونه ما زل زده بودن و ملی پلیس و امبولانسو اتش نشانی هم دم در بودن...
ادامه دارد....
ببخشید نتونستم بازش منم ترس فیل شدن چنلو داشتم توی پارتای بعپی حتما باز میکنم براتون
پارت 14
شعار: خدت میدونی❤🍷
ییعیت
بغلش کردم و برمش سمت اتاق.
انداختمش رو تخت و تیشرتمو در اوردم.
خیمه زدم روش و لباشو بوسیدم.
یواش یواش لباسشو در اوردم و بعد سوتینشو کندم و انداختم اونور.
ازش لب میگرفتم و سـینـه شو میمالیدم
نویسنده: استغفرالله ببینید وادار به چه کاریم میکنید.
بعد چند دقیقه با رضایت خودش زنش کردم.
همچنان تلـمبه میزدم تا اینکه ار،ضا شدیم و ارش دست کشید چون حدود 2 ساعت کار کردیم.
لباشو بوسیدم و لباسامونو پوشیدیم.
لیزگه.
من میدونستم تهش بکارتمم برای ییعیته و خودش منو زن کرد. از این خوشحال بودم اما حس گناهم داشتم چون قبل ازدواج....
داشتم میرفتم اشپزخونه که پیامکی برام اومد.
گوشیمو ورداشتم رمزشو باز کردم و به تصویری که توی گوشی پخش میشد نگاه کردم.
نفسم برید.
حس سادگی و بی ارزشی داشتم...
عایشه
اون روزی که رفتم خونه ییعیت با لباس سسکی قرمزم وقتی ییعیت تو اشپزخونه تو عکسی از خودم گرفتم و منتظر زمانبودم تا برای لیزگه بفرستمش.
ییعیت.
هرچی گشتم لیزگه رو پیدا نکردم.
روی میزو نگاه کردم که گوشی لیزگه رو با عکسی که روش بود دیدم.
اون شب نحسی بود کعایشه رو دعوت کرد خونم.
شت
صدای جیغ و داد مردم میومد.
از پنجره به بیرون نگاه کردم و مردمیو دیدم که به بالای خونه ما زل زده بودن و ملی پلیس و امبولانسو اتش نشانی هم دم در بودن...
ادامه دارد....
ببخشید نتونستم بازش منم ترس فیل شدن چنلو داشتم توی پارتای بعپی حتما باز میکنم براتون
۳.۲k
۱۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.