زیرِ نم نم هایِ باران بیشتر میخاهمت
زیرِ نم نم هایِ باران بیشتر میخاهمت
در میانِ رقصِ گندمزار تر میخاهمت
باز کن بند از تلاطم هایِ رودت بیشتر
آبشارِ گیسوانی تا کمر میخاهمت
جایِ این انگشتر و این گوشوار و نیم تاج
گُل به دست و گُل به گوش و گُل به سر میخاهمت
بوسه ات را چاپ کن بر صفحه یِ لبهایِ من
با چنین خطِ لبی صاحب اثر میخاهمت
نازدختِ اطلسِ جغرافیایِ دلبری!
از خلیجِ نقره تا سبزِ خزر میخاهمت
از شرابِ ماه در جامِ شبم مستی بریز
جرعه در جرعه ستاره تا سحر میخاهمت
از زبانم نه، بخان رازِ مرا از چشمِ من
از تب و تابِ درونم باخبر میخاهمت
پا به پایِ من بیا تا آخرِ دنیا عزیز!
خوش به حالِ من که عمری همسفر میخاهمت
عاشقانه کفر گفتم باز هم با یک غزل
چون که حتا از خدا هم بیشتر میخاهمت
شهراد_میدری
در میانِ رقصِ گندمزار تر میخاهمت
باز کن بند از تلاطم هایِ رودت بیشتر
آبشارِ گیسوانی تا کمر میخاهمت
جایِ این انگشتر و این گوشوار و نیم تاج
گُل به دست و گُل به گوش و گُل به سر میخاهمت
بوسه ات را چاپ کن بر صفحه یِ لبهایِ من
با چنین خطِ لبی صاحب اثر میخاهمت
نازدختِ اطلسِ جغرافیایِ دلبری!
از خلیجِ نقره تا سبزِ خزر میخاهمت
از شرابِ ماه در جامِ شبم مستی بریز
جرعه در جرعه ستاره تا سحر میخاهمت
از زبانم نه، بخان رازِ مرا از چشمِ من
از تب و تابِ درونم باخبر میخاهمت
پا به پایِ من بیا تا آخرِ دنیا عزیز!
خوش به حالِ من که عمری همسفر میخاهمت
عاشقانه کفر گفتم باز هم با یک غزل
چون که حتا از خدا هم بیشتر میخاهمت
شهراد_میدری
۲.۸k
۰۵ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.