P11
P11
+چیکار میکنی عوضی
^هه حالا داری از این طرف داری میکنی
+گمشو برو بیرون
^نشونت میدم مستر جونگکوک
+گفتم گمشو
+خوبی
_سرم ب معنی اره تکون دادم
+میخای بریم بیرون
_ن میخام بخوابم
+اوک
(حقیقتاااا نمد چی بنویسم ولی میخام یه گهیییی بخورم ک بزنم تو ذوقتونن😂🫦🤲🏽)
+من با بچه ها میرم بیرون شاید امشب برنگردم
_اوک
(شب)
02:48
ات ویو
هنوز جونگکوک نیومده بود داشتم از نگرانی میمردم و حتی از صب تا حالا بهش زنگ نزدم
داشتم از کلافگی میمردم
تق تق
دویدم رفتم
_کیه
*پیک هستم بسته دارید
_خیلی ممنون
خیلی کنجکاو بودم بازش کردم چنتا عکس بود نگاشون کردم
جونگکوک بود…
توی بار…
ولی…ولی بدیش این بود تنها نیود…
اون…با چند تا دختر بود
من اینجا از صب نگرانشم ک توی بار…
ناخودآگاه اشکام سرازیر شد…
رفتم توی اتاق ولی یکی دیگه از اتاقا ن اتاق جونگکوک…
سرم گذاشتم روی بالشت و داشتم گریه میکردم ولی سعی کردم بخابم ولی خیلی سخت بود…درد داشت…همه چیز…تار بود سیاه بود دردناک بود بدبختی میبارید ازش
ولی هیچوقت هیچوقت قرار نیست من روی خوش زندگی ب خودم ببینم
قراره با غمش دفن شم(گلبم🫦💔)
(چق احساسی شد)
صدای در اومد ولی توجهی نکردم
داشت میومد بالا صدای قدماش هرچی دور تر میشد قلبم خورد تر میشد ولی…درش بستم قفلم زدم ک دیگه ب اون دختر باز قلبم نبازم🤌🏽💔
+ات(نسبتا بلند)
+کجایی ات
در اتاق باز کرد منم زیر پتو بودم میترسیدم باهاش روبرو شم💔
+اه جونگکوک خب ساعت ۲ معلومه خوابیده…ولی چرا اینجا
جونگکوک ویو
اون جینا عوضی اومده بود دنبالم بار
اون دختره فک کنم عکسارو فرستاده بود واسه ات
…
من چیکار کردم
من لعنتی دوباره شدم مث دوران قدیمم؟(قبل از اینکه با جینا آشنا شه خیلییییی بیش از حد دختر باز بوده پسر ماااا)
خاستم برم پیشش ولی رفتم بیرون از اتاق
حق من نبود ک ات رو داشته باشم…
لمسش کنم یا حسش کنم
دراز کشیدم روی تختم ساعد دستم گذاشتم روی چشمام سعی کردم بخابم ولی ۲۰ دقیقه گذشت نتونستم بخابم
رفتم ات براید استایل بغل کردم…
گذاشتمش روی تخت خودمون🫦
محکم بغلش کردم و بوسه ای اروم روی لباش گذاشتم(بغل محکم و بوسه آروم؟خداااا)
«صبببب»
جونگکوک ویو
داداشا پارت بعد بخونید سارا ناراحت نشه😂🤍
+چیکار میکنی عوضی
^هه حالا داری از این طرف داری میکنی
+گمشو برو بیرون
^نشونت میدم مستر جونگکوک
+گفتم گمشو
+خوبی
_سرم ب معنی اره تکون دادم
+میخای بریم بیرون
_ن میخام بخوابم
+اوک
(حقیقتاااا نمد چی بنویسم ولی میخام یه گهیییی بخورم ک بزنم تو ذوقتونن😂🫦🤲🏽)
+من با بچه ها میرم بیرون شاید امشب برنگردم
_اوک
(شب)
02:48
ات ویو
هنوز جونگکوک نیومده بود داشتم از نگرانی میمردم و حتی از صب تا حالا بهش زنگ نزدم
داشتم از کلافگی میمردم
تق تق
دویدم رفتم
_کیه
*پیک هستم بسته دارید
_خیلی ممنون
خیلی کنجکاو بودم بازش کردم چنتا عکس بود نگاشون کردم
جونگکوک بود…
توی بار…
ولی…ولی بدیش این بود تنها نیود…
اون…با چند تا دختر بود
من اینجا از صب نگرانشم ک توی بار…
ناخودآگاه اشکام سرازیر شد…
رفتم توی اتاق ولی یکی دیگه از اتاقا ن اتاق جونگکوک…
سرم گذاشتم روی بالشت و داشتم گریه میکردم ولی سعی کردم بخابم ولی خیلی سخت بود…درد داشت…همه چیز…تار بود سیاه بود دردناک بود بدبختی میبارید ازش
ولی هیچوقت هیچوقت قرار نیست من روی خوش زندگی ب خودم ببینم
قراره با غمش دفن شم(گلبم🫦💔)
(چق احساسی شد)
صدای در اومد ولی توجهی نکردم
داشت میومد بالا صدای قدماش هرچی دور تر میشد قلبم خورد تر میشد ولی…درش بستم قفلم زدم ک دیگه ب اون دختر باز قلبم نبازم🤌🏽💔
+ات(نسبتا بلند)
+کجایی ات
در اتاق باز کرد منم زیر پتو بودم میترسیدم باهاش روبرو شم💔
+اه جونگکوک خب ساعت ۲ معلومه خوابیده…ولی چرا اینجا
جونگکوک ویو
اون جینا عوضی اومده بود دنبالم بار
اون دختره فک کنم عکسارو فرستاده بود واسه ات
…
من چیکار کردم
من لعنتی دوباره شدم مث دوران قدیمم؟(قبل از اینکه با جینا آشنا شه خیلییییی بیش از حد دختر باز بوده پسر ماااا)
خاستم برم پیشش ولی رفتم بیرون از اتاق
حق من نبود ک ات رو داشته باشم…
لمسش کنم یا حسش کنم
دراز کشیدم روی تختم ساعد دستم گذاشتم روی چشمام سعی کردم بخابم ولی ۲۰ دقیقه گذشت نتونستم بخابم
رفتم ات براید استایل بغل کردم…
گذاشتمش روی تخت خودمون🫦
محکم بغلش کردم و بوسه ای اروم روی لباش گذاشتم(بغل محکم و بوسه آروم؟خداااا)
«صبببب»
جونگکوک ویو
داداشا پارت بعد بخونید سارا ناراحت نشه😂🤍
۷.۶k
۰۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.