.𝟷 .𝒑𝒂𝒓𝒕..
< خدمتکار عمارت >
+لارا
_جیمین
×یونگ سو
هنوز حرفم تموم نشده بود که سوزشی رو گونم حس کردم
×من زنتم عوضی*داد*
_سر من داد نزن تو زن من نیستی چند بار بهت بگم*عربده*
×من دوستت دارم*گریه و داد*
_ولی من از تو متنفرم *عربده*
این حرف و زد در و محکم بست رفت بیرون از موقعی مامان جون و باباجون رفتن هرروز دعوا و کتک دیگه به کبودی روی بدنم عادت کرده بودم خدمتکارا هروقت منو میبینن شروع میکنن به خندیدن فقط یکی اینجاست که با من خوبه
× لارا.... لارا بیا کارت دارم
< لارا >
داشتم ظرفارو میشستم که جیمین رو دیدم خیلی کلافه داره از پله ها میاد پایین توجه ای نکردم با سرعت اومد و از پشت بغلم کرد
_چرا داری ظرف میشوری؟
+خانم گفتن
چرخیدم تو چشماش نگاه کردم اگه حرف میزدم لبم میخورد رو لبش سرش رو اورد جلو بوسه ای روی لبم زد و اروم توی گوشم زمزمه کرد
_من تورو به عنوان دستیارم اوردم عمارت نه خدمتکار
+اینارو به بقیه هم بگین
_چشم*خنده*
سرش برد سمت گردنم و شروع کرد به بوسیدن
×لارا.... لارا بیا کارت دارم
_مزاحم برو ببین چیکارت داره
+بله ارباب
من لارا عم 1 سال پیش جیمین منو از خانوادم خرید و روزای خوشم رو ازم گرفت ازش متنفر بودم به زور تحملش میکردم فقط برای انتقام زنده بودم تا یک سال پیش اینطوری بود ولی فکر کنم منو رام کرده
+تق تق *صدای در *
×بیا تو
+با من کاری داشتید... وای لبتون پاره شد
×اره میدونم عادیه میشه کمکم کنی جیمین رو عاشق خودم کنم
+چیکار میتونم بکنم
×امشب توی غذای جیمین تحریک کننده بریز
+من نمیتونم
×این دستوره
+من خدمتکار تو نیستم دستیار جیمینم اینو بفهم
اینو گفتم و در محکم بستم و رفتم بیرون
با این کارم شروع کرد به گریه کردن لبخند پیروزی زدم و رفتم
^^
+لارا
_جیمین
×یونگ سو
هنوز حرفم تموم نشده بود که سوزشی رو گونم حس کردم
×من زنتم عوضی*داد*
_سر من داد نزن تو زن من نیستی چند بار بهت بگم*عربده*
×من دوستت دارم*گریه و داد*
_ولی من از تو متنفرم *عربده*
این حرف و زد در و محکم بست رفت بیرون از موقعی مامان جون و باباجون رفتن هرروز دعوا و کتک دیگه به کبودی روی بدنم عادت کرده بودم خدمتکارا هروقت منو میبینن شروع میکنن به خندیدن فقط یکی اینجاست که با من خوبه
× لارا.... لارا بیا کارت دارم
< لارا >
داشتم ظرفارو میشستم که جیمین رو دیدم خیلی کلافه داره از پله ها میاد پایین توجه ای نکردم با سرعت اومد و از پشت بغلم کرد
_چرا داری ظرف میشوری؟
+خانم گفتن
چرخیدم تو چشماش نگاه کردم اگه حرف میزدم لبم میخورد رو لبش سرش رو اورد جلو بوسه ای روی لبم زد و اروم توی گوشم زمزمه کرد
_من تورو به عنوان دستیارم اوردم عمارت نه خدمتکار
+اینارو به بقیه هم بگین
_چشم*خنده*
سرش برد سمت گردنم و شروع کرد به بوسیدن
×لارا.... لارا بیا کارت دارم
_مزاحم برو ببین چیکارت داره
+بله ارباب
من لارا عم 1 سال پیش جیمین منو از خانوادم خرید و روزای خوشم رو ازم گرفت ازش متنفر بودم به زور تحملش میکردم فقط برای انتقام زنده بودم تا یک سال پیش اینطوری بود ولی فکر کنم منو رام کرده
+تق تق *صدای در *
×بیا تو
+با من کاری داشتید... وای لبتون پاره شد
×اره میدونم عادیه میشه کمکم کنی جیمین رو عاشق خودم کنم
+چیکار میتونم بکنم
×امشب توی غذای جیمین تحریک کننده بریز
+من نمیتونم
×این دستوره
+من خدمتکار تو نیستم دستیار جیمینم اینو بفهم
اینو گفتم و در محکم بستم و رفتم بیرون
با این کارم شروع کرد به گریه کردن لبخند پیروزی زدم و رفتم
^^
۹.۸k
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.