پارت10
جادوی شکوه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صبح روز بعد اماده شدم رفتم مافیا
دازای: سلام^^
یومه: سلام^^
دازای: ببینم فکری به ذهنت نرسید شرط میبندم اصلا بهش فکر نکردی
یومه: هیچی نگو تاصبح بیدار بودم درباره جشن و نگهبانا ساعت و شروع و پایان و افرادی که میان تحقیق کردم پدرم در امد
دازای: خب به کجا رسیدی
یومه: بله بعد کلی بی خوابی بلاخره به نقشه خوب به ذهنم رسید
دازای: عو خوبه چی هست
یومه: اول برو ریوشی رو بیار بعد میگم
دازای: ریوشی چرا
یومه: به اون نیاز داریم
دازای رفت دنبال ریوشی و بعد چند دقیقه با ریوشی امد
یومه: سلام ریوشی کون^^
ریوشی: سلام دازای گفت باید تو ماموریت کمک کنم من که پایم حالا نقشه چیه
یومه: آرام خب من فهمیدم که توی مهمونی دوتا سالن وجود داره سالن زنا و سالن مردا یکی از سالن ها رو به تو میسپرم ریوشی بدون اینکه کسی بببینه بفهمه باید همشونو بکشی
(نکته: مهبت ریوشی میتونه بدون اینکه طرف بفهمه از درون بکشتش یا قط نخاع کنه میتونه توی عصب صوتی اختلال ایجاد کنه تا صدای فرد در نیاد کلا میتونه بکشه)
ریوشی: حله
دازای: اون یکی سالن چی
یومه: خب سالن دوم با من و دازایه اونم با شام کارشون تموم میکنیم
دازای: فک میکردم تحقیق کردی سراشپز اونجا از طرف دولت مطمئنا کلی نگهبان هست و خودشم حاضر نمیشه کاری انجام بده
یومه: انقد وراجی نکن گوش بده
داشتم میگفتم شام قراره جیگر آهو باشه ولی بجاش ما جیگر خرس قطبی میفرستیم تا اشپز اون جیگر بپزه
دازای: خب چه فرقی کرد
یومه: بعدا میفهمی فعلا برو دنبال به این ادرس جیگر هارو ببر توی اشپز خونه جشن «دادن کارت به دازای» این کارت بهشون نشون بدع میزارن وارد اشپز خونه شی
دازای: باشه
یومه: خب مشکلی؟ سوالی؟
ریوشی: نه
دازای: چرا دارم ولی بعدا ازت میپرسم
رفتن*
عاخ دستم شکست
گنا دالم حمایت کنین
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صبح روز بعد اماده شدم رفتم مافیا
دازای: سلام^^
یومه: سلام^^
دازای: ببینم فکری به ذهنت نرسید شرط میبندم اصلا بهش فکر نکردی
یومه: هیچی نگو تاصبح بیدار بودم درباره جشن و نگهبانا ساعت و شروع و پایان و افرادی که میان تحقیق کردم پدرم در امد
دازای: خب به کجا رسیدی
یومه: بله بعد کلی بی خوابی بلاخره به نقشه خوب به ذهنم رسید
دازای: عو خوبه چی هست
یومه: اول برو ریوشی رو بیار بعد میگم
دازای: ریوشی چرا
یومه: به اون نیاز داریم
دازای رفت دنبال ریوشی و بعد چند دقیقه با ریوشی امد
یومه: سلام ریوشی کون^^
ریوشی: سلام دازای گفت باید تو ماموریت کمک کنم من که پایم حالا نقشه چیه
یومه: آرام خب من فهمیدم که توی مهمونی دوتا سالن وجود داره سالن زنا و سالن مردا یکی از سالن ها رو به تو میسپرم ریوشی بدون اینکه کسی بببینه بفهمه باید همشونو بکشی
(نکته: مهبت ریوشی میتونه بدون اینکه طرف بفهمه از درون بکشتش یا قط نخاع کنه میتونه توی عصب صوتی اختلال ایجاد کنه تا صدای فرد در نیاد کلا میتونه بکشه)
ریوشی: حله
دازای: اون یکی سالن چی
یومه: خب سالن دوم با من و دازایه اونم با شام کارشون تموم میکنیم
دازای: فک میکردم تحقیق کردی سراشپز اونجا از طرف دولت مطمئنا کلی نگهبان هست و خودشم حاضر نمیشه کاری انجام بده
یومه: انقد وراجی نکن گوش بده
داشتم میگفتم شام قراره جیگر آهو باشه ولی بجاش ما جیگر خرس قطبی میفرستیم تا اشپز اون جیگر بپزه
دازای: خب چه فرقی کرد
یومه: بعدا میفهمی فعلا برو دنبال به این ادرس جیگر هارو ببر توی اشپز خونه جشن «دادن کارت به دازای» این کارت بهشون نشون بدع میزارن وارد اشپز خونه شی
دازای: باشه
یومه: خب مشکلی؟ سوالی؟
ریوشی: نه
دازای: چرا دارم ولی بعدا ازت میپرسم
رفتن*
عاخ دستم شکست
گنا دالم حمایت کنین
۴.۰k
۲۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.