برادر ناتنی من
برادر ناتنی من
part 17
تو همین فکرا بودم که یکدفعه هیکیونگ نفس زنان اومد پیشمون
هیکیونگ: هی بچه ها.......من شرمندم.....همین الان یه تماسی داشتم که بایدسریع برگردم.......البته اگه شما دوست دارین بمونین منم بعدا میلم پیشتون
ات: نه اشکالی نداره اتفاقا ماهم میخواستیم برگردیم
هیکیونگ: ممنون..........بازم شرمنده و رفت
ات: خوب بیا تا ماهام بریم
نامجون: بریم
رفتیم خونه و وسایل هامون رو جمع کردیم و سوار ماشین شدیم
تو راه سر همه چی بحث میکردیم من حرف خودمو باور داشتم اون حرف خودشو
کم کم داشتم خسته میشدم که خوابم برد
با صدای نامجون بیدار شدم
نامجون: یااا اتشی پاشو دیگه
ات: هوومممم رسیدین
نامجون: آره پاشو
ویو نامجون:
پیاده شدیم و رفتیم تو اتاقامون منم تا رفتم سریع رفتم رو تخت و خوابم برد
صبح با صدای مامان از خواب بیدار شدم
م.ات: سلام پسر خوشگلم خوش گذشت بهتون؟
نامجون: آره خیلی خوش گذشت
م.ات: پس بیا پایین برای صبحونه
رفتم پایین و نشستم که ات هم اومد با یه لباس خرگوشی خیلی کیوت و نشست پیشم
ات: صبح بخیر داداشی
نامجون: صبح تو هم بخیر (لبخند چال گونهای)
....................
...............
............
ویو ات:
صبحونمو خوردم و رفتم تو اتاق
یه دوش ۲۰ مینی گرفتم و اومدم بیرون
داشتم موهامو خشک میکردم که گوشیم زنگ خورد
رفتم ببینم کیه.........
چی؟!!
اون چرا بهم زنگ زده؟
بعد این همه سال تازه یادش اومده که بهم زنگ بزنه؟
یعنی چی میخواد؟؟
ات: الو
؟: الو.....ات......
بچه ها برای این پارت شرط میزارم
۵ لایک
۴ کامنت
کامل کنید تا پارت بعد رو بزارم😊💜
part 17
تو همین فکرا بودم که یکدفعه هیکیونگ نفس زنان اومد پیشمون
هیکیونگ: هی بچه ها.......من شرمندم.....همین الان یه تماسی داشتم که بایدسریع برگردم.......البته اگه شما دوست دارین بمونین منم بعدا میلم پیشتون
ات: نه اشکالی نداره اتفاقا ماهم میخواستیم برگردیم
هیکیونگ: ممنون..........بازم شرمنده و رفت
ات: خوب بیا تا ماهام بریم
نامجون: بریم
رفتیم خونه و وسایل هامون رو جمع کردیم و سوار ماشین شدیم
تو راه سر همه چی بحث میکردیم من حرف خودمو باور داشتم اون حرف خودشو
کم کم داشتم خسته میشدم که خوابم برد
با صدای نامجون بیدار شدم
نامجون: یااا اتشی پاشو دیگه
ات: هوومممم رسیدین
نامجون: آره پاشو
ویو نامجون:
پیاده شدیم و رفتیم تو اتاقامون منم تا رفتم سریع رفتم رو تخت و خوابم برد
صبح با صدای مامان از خواب بیدار شدم
م.ات: سلام پسر خوشگلم خوش گذشت بهتون؟
نامجون: آره خیلی خوش گذشت
م.ات: پس بیا پایین برای صبحونه
رفتم پایین و نشستم که ات هم اومد با یه لباس خرگوشی خیلی کیوت و نشست پیشم
ات: صبح بخیر داداشی
نامجون: صبح تو هم بخیر (لبخند چال گونهای)
....................
...............
............
ویو ات:
صبحونمو خوردم و رفتم تو اتاق
یه دوش ۲۰ مینی گرفتم و اومدم بیرون
داشتم موهامو خشک میکردم که گوشیم زنگ خورد
رفتم ببینم کیه.........
چی؟!!
اون چرا بهم زنگ زده؟
بعد این همه سال تازه یادش اومده که بهم زنگ بزنه؟
یعنی چی میخواد؟؟
ات: الو
؟: الو.....ات......
بچه ها برای این پارت شرط میزارم
۵ لایک
۴ کامنت
کامل کنید تا پارت بعد رو بزارم😊💜
۱۰.۷k
۱۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.