عشق دردناک پارت 2
عشق دردناک پارت 2
______________________♡︎_____________________
+ : چی آها اره خوبم
_ : کمک نمیخواید
+ : نه ممنونم
چمدونم رو برداشتم و رفتم قبل از اینکه به کره بیام توی کانادا یه دوست به اسم کانو داشتم که دو رگه بود پدرش کره ای بود و مامانش کانادایی ولی توی کانادا زندگی میکردن من از پدر کانو خواستم که توی کره برای من خونه پیدا کنه که اونم کارم رو ردیف کرد پس الان من توی کره خونه دارم آدرس رو فرستاده اما من سئول رو بلد نیستم وای خدا چیکار کنم مشکل اینجا بود که الان شبه
______________________♡︎_____________________
ویو یونگی
این دختره خیلی خوشگل بود بی خیال رفتم چمدونم رو برداشتم و از فرودگاه اومدم بیرون و خواستم سوار ماشین شم دیدم همون دختره که بهم بر خورد داره آشفته دور خودش میچرخه پس رفتم ببینم چی شده
_ : خانم خوبید ؟
______________________♡︎_____________________
ویو چان هیون
داشتم دور خودم میچرخیدم که یکی صدام زد
_ : خانم خوبید ؟
+ : اره خوبم
_ : اما اینجور بنظر نمیرسه
+ : مشکلم اینه که من سئول رو بلد نیستم تا برم به خونم
_ : من میتونم برسونمتون
+ : ممنون
وقتی بهم این پیشنهاد رو داد مجبور بودم قبول کنم پس قبول کردم رفتم سوار ماشینش شدم
_ : کجا میرید
+ : به این آدرس و گوشیم رو بهش دادم
_ : خونه منم همین نزدیکاست
+ : آها و بعد حرکت کرد
_ : میتونم اسمتون رو بدونم
+ : اره چان هیون هستم کیم چان هیون
_ : خوشبختم منم مین یونگی هستم
+: خوشبختم
و بعد از چند مین رسیدیم و من خداحافظی کردم و رفتم توی خونه و درو باز کردم او مای گاد برگام اینجا که خیلی بزرگه بابای کانو میگفت این خونه خیلی بزرگه اما فکر نمیکردم به این بزرگی باشه وای خدای من ۳ تا اتاق داره هر کدوم از اتاق ها اندازه اون خونه ای هست که من با کلی بدبختی توی کانادا خریدم هست اما الان خیلی خسته باید برم بخوابم رفتم یکی از اتاقا رو انتخاب کردم و وسایلام رو چیدم بعد به ساعت نگاه کردم وای خدا واقعا ساعت ۱ هست رفتم لباسه خوابم رو پوشیدم و بعد خوابیدم ( عکس لباس خواب اسلاید ۲ هست )
______________________♡︎_____________________
امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️
اینم پارت ۲ چون پارت ۱ کم بود پارت ۲ رو طولانی گذاشتم
مایل به حمایت
نویسنده :민윤기
______________________♡︎_____________________
+ : چی آها اره خوبم
_ : کمک نمیخواید
+ : نه ممنونم
چمدونم رو برداشتم و رفتم قبل از اینکه به کره بیام توی کانادا یه دوست به اسم کانو داشتم که دو رگه بود پدرش کره ای بود و مامانش کانادایی ولی توی کانادا زندگی میکردن من از پدر کانو خواستم که توی کره برای من خونه پیدا کنه که اونم کارم رو ردیف کرد پس الان من توی کره خونه دارم آدرس رو فرستاده اما من سئول رو بلد نیستم وای خدا چیکار کنم مشکل اینجا بود که الان شبه
______________________♡︎_____________________
ویو یونگی
این دختره خیلی خوشگل بود بی خیال رفتم چمدونم رو برداشتم و از فرودگاه اومدم بیرون و خواستم سوار ماشین شم دیدم همون دختره که بهم بر خورد داره آشفته دور خودش میچرخه پس رفتم ببینم چی شده
_ : خانم خوبید ؟
______________________♡︎_____________________
ویو چان هیون
داشتم دور خودم میچرخیدم که یکی صدام زد
_ : خانم خوبید ؟
+ : اره خوبم
_ : اما اینجور بنظر نمیرسه
+ : مشکلم اینه که من سئول رو بلد نیستم تا برم به خونم
_ : من میتونم برسونمتون
+ : ممنون
وقتی بهم این پیشنهاد رو داد مجبور بودم قبول کنم پس قبول کردم رفتم سوار ماشینش شدم
_ : کجا میرید
+ : به این آدرس و گوشیم رو بهش دادم
_ : خونه منم همین نزدیکاست
+ : آها و بعد حرکت کرد
_ : میتونم اسمتون رو بدونم
+ : اره چان هیون هستم کیم چان هیون
_ : خوشبختم منم مین یونگی هستم
+: خوشبختم
و بعد از چند مین رسیدیم و من خداحافظی کردم و رفتم توی خونه و درو باز کردم او مای گاد برگام اینجا که خیلی بزرگه بابای کانو میگفت این خونه خیلی بزرگه اما فکر نمیکردم به این بزرگی باشه وای خدای من ۳ تا اتاق داره هر کدوم از اتاق ها اندازه اون خونه ای هست که من با کلی بدبختی توی کانادا خریدم هست اما الان خیلی خسته باید برم بخوابم رفتم یکی از اتاقا رو انتخاب کردم و وسایلام رو چیدم بعد به ساعت نگاه کردم وای خدا واقعا ساعت ۱ هست رفتم لباسه خوابم رو پوشیدم و بعد خوابیدم ( عکس لباس خواب اسلاید ۲ هست )
______________________♡︎_____________________
امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️
اینم پارت ۲ چون پارت ۱ کم بود پارت ۲ رو طولانی گذاشتم
مایل به حمایت
نویسنده :민윤기
۸.۸k
۲۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.