من و انکار شَرّ اُو اين چه حکايت باشد
من و انکار شَرّ اُو اين چه حکايت باشد
غالباً اين قَدَرَم عقل و کفايّت باشد
تا به غايت ره ميخانه کِفالت کردم
ور نه مستوري ما تا به چه غايت غنائت باشد زاهد هدهد و عُجبُ و نمازُ من وآن سروُ نياز
تا تو را خود ز ميان با که حزانت باشد
زاهد ار راه به دیزی نبرد معذور است
عشق کاريست که موقوف هدايت باشد
من که شب ها ره تقوا زده ام با دف و چنگ نقش ریسِ وار و جُنگ تا کجا آن به اطاق سقف بر زند زنم
اين زمان کوس آخر بزنگم به رهم آرم چه حکايت باشد
بنده پير مغانم که ز جهلم برهاند
پير ما هر چه کند عين عنايت باشد
دوش از اين غصه نخفتم که رفيقي مي گفت
حافظ ار مست بود جاي شکايت باشد 000
غالباً اين قَدَرَم عقل و کفايّت باشد
تا به غايت ره ميخانه کِفالت کردم
ور نه مستوري ما تا به چه غايت غنائت باشد زاهد هدهد و عُجبُ و نمازُ من وآن سروُ نياز
تا تو را خود ز ميان با که حزانت باشد
زاهد ار راه به دیزی نبرد معذور است
عشق کاريست که موقوف هدايت باشد
من که شب ها ره تقوا زده ام با دف و چنگ نقش ریسِ وار و جُنگ تا کجا آن به اطاق سقف بر زند زنم
اين زمان کوس آخر بزنگم به رهم آرم چه حکايت باشد
بنده پير مغانم که ز جهلم برهاند
پير ما هر چه کند عين عنايت باشد
دوش از اين غصه نخفتم که رفيقي مي گفت
حافظ ار مست بود جاي شکايت باشد 000
۷۳۴
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.