part 28 وقتی عاشق پسر عموت شدی
part 28 وقتی عاشق پسر عموت شدی
part 28
ویو ته
که یهو دیدم لونا معذب دیدم که هوسو داره نگاش میکنه عصبی شدم میخواستم همین جا نابودش کنم که لونا گفت
+اممم من میرم اب بخورم بیام
سریع از اونجا رفتم
هوسو: منم میرم اب بخورم
ویو لونا
رفتم تو اشپز خونه داشتم اب میخوردم که یهو دستی رو شونم حس کردم برگشتم دید هوسو
هوسو: اوووو ببین بیبی گرلم چقدر جذاب شده
+ببند دهنتو
هوسو: اووو آدم با ددیش اینطوری حرف میزنه
میخواستم حرف بزنم که یهو هوسو لبشو گذاشت رو لبم هر کاری میکرد ولم نمیکرد که یهو دیدم از جدا شده
ویو ته
خیلی وقت لونا و هوسو رفتن ولی هنوز نیومدنن به کوک گفتم بریم ببینم کجان با کوک رفتم که دیدم هوسو داره لونا رو بزو میبوسه خونه جلو چشم رو گرفته بود که یهو کوک رفته هوسو مثل سگ کتک میزد منم سریع رفتم کنار لونا
_لونا خوبی
+ن..... نه(با لکنت)
_اروم باش
بقلش کردم که یهو مامان و بابام و عمه و عمو و زن عمو اومدن کوک رو از هوسو جدا کردن
ب.ل: کوک بسته کن
=بابا ولم کن(عصبی)
که یهو زن عمو اومد کنارم سریع از لونا جدا شدم زن عمو لونا رو بقل کرد که عمه پرسید
ع.ل: اینجا چه خبره
=عمه بچتت رو جمع کن
ع.ل: چرا
=داشت بزو خواهرمو میبوسید
همه تعجب کردن عمه زد تو گوش هوسو
ع.ل: پدصگ من تو اینطوری بزرگ کردم گمشو برو بیرون
ب.ل: ابجی اروم باش
ع.ل: ببخشید دیگه این بچه ادب نداره
part 28
ویو ته
که یهو دیدم لونا معذب دیدم که هوسو داره نگاش میکنه عصبی شدم میخواستم همین جا نابودش کنم که لونا گفت
+اممم من میرم اب بخورم بیام
سریع از اونجا رفتم
هوسو: منم میرم اب بخورم
ویو لونا
رفتم تو اشپز خونه داشتم اب میخوردم که یهو دستی رو شونم حس کردم برگشتم دید هوسو
هوسو: اوووو ببین بیبی گرلم چقدر جذاب شده
+ببند دهنتو
هوسو: اووو آدم با ددیش اینطوری حرف میزنه
میخواستم حرف بزنم که یهو هوسو لبشو گذاشت رو لبم هر کاری میکرد ولم نمیکرد که یهو دیدم از جدا شده
ویو ته
خیلی وقت لونا و هوسو رفتن ولی هنوز نیومدنن به کوک گفتم بریم ببینم کجان با کوک رفتم که دیدم هوسو داره لونا رو بزو میبوسه خونه جلو چشم رو گرفته بود که یهو کوک رفته هوسو مثل سگ کتک میزد منم سریع رفتم کنار لونا
_لونا خوبی
+ن..... نه(با لکنت)
_اروم باش
بقلش کردم که یهو مامان و بابام و عمه و عمو و زن عمو اومدن کوک رو از هوسو جدا کردن
ب.ل: کوک بسته کن
=بابا ولم کن(عصبی)
که یهو زن عمو اومد کنارم سریع از لونا جدا شدم زن عمو لونا رو بقل کرد که عمه پرسید
ع.ل: اینجا چه خبره
=عمه بچتت رو جمع کن
ع.ل: چرا
=داشت بزو خواهرمو میبوسید
همه تعجب کردن عمه زد تو گوش هوسو
ع.ل: پدصگ من تو اینطوری بزرگ کردم گمشو برو بیرون
ب.ل: ابجی اروم باش
ع.ل: ببخشید دیگه این بچه ادب نداره
۱۴.۸k
۱۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.