همه چی از اون شب شروع شد...!؟p43
یونجی ویو.
درسته...وفت فیلم برداری رسیده....
نمیدونم فککنم استرس دارم یا شایدم هیجان...
نمد:/
هعی...ولششش
خب داشتم میگف....
*منیجر یا شایدم کارگردان فیلم برداری نمیدونم علامتش:%
%خب خب یوروبون(همگی)لطفا توجهکنید...
یهو سالن تو سکوت خیییییلیییی عمیقی فرو رفت...
بعد الان این دوست پسر احمق من وقت گیر آورده دستش رو پای منه...کثافت....🙃😑
%خب ما میخوایم گروه بندی تون کنیم....
...با...
....با...
....با....
.....با....
پارک یونجی با پارک...نه بخشید...با جئون جونگکوک
+ -هاع؟وای خدااا چیکار کنم؟نمیتونم تو صورتش نگاه کنمممم خدایااااا
جیمین ویو.
وقتی بعد از یونجی گفت پارک...یهو یه شور و شوق زیادی بهم هجوم آورد...
ولی وقتی گفت اشتباه شده...جئون جونگکوک...راستشو بخواین حسودی کردم...اونم خیلی زیاد...
هعی....
%پارک جیمین با کیم هه رین...
و
.
.
.
.
.
. و ....با....
خب بلاخره تموم شد...
حالا میریم سراغ کارایی که باید انجام بدین...
اولین بازی رو اینجا انجام میدین....
بازی اول اینطوریه که از اونجایی گروه ها دونفره و کاپلین...پسرا باید چشم هم گروهشون ببندن و بعد ما بهتون چند نوع مختلف غذا و تنقلات میدیم که پسرا باید به همگروهیشون بدن و دخترا باید از مزه اون غذا حدس بزنن که اون غذا چیه...
+هه این که آسونه...
%نه یونجی شی اصلا آسون نیست....
+حالا میبینیم...
%میبینیم...
یونجی ویو.
هه حالا میبینیم که سخته یا نه...عزیزم بد کسیو واسه این بازی انتخاب کردین چون من سلطان غذام...بعلع...
چند دقیقه گذشت و روبان ها رو اوردن تا ما دخترا چشمامونو ببندیم....
جونگکوک چشمامو بست و بعد از اینکه مطمئن شد که چیزی نمیبینم شروع کرد به آماده کردن تنقلات و چیدنشون...
%خب شروع کنید....
تا اینو گفت همه شروع کردن به سرعت تو دهن همدیگه چپوندن غذا ها...
عجب...
جونگکوک ویو.
خب از چی شروع کنم؟آها فهمیدم....
درسته...وفت فیلم برداری رسیده....
نمیدونم فککنم استرس دارم یا شایدم هیجان...
نمد:/
هعی...ولششش
خب داشتم میگف....
*منیجر یا شایدم کارگردان فیلم برداری نمیدونم علامتش:%
%خب خب یوروبون(همگی)لطفا توجهکنید...
یهو سالن تو سکوت خیییییلیییی عمیقی فرو رفت...
بعد الان این دوست پسر احمق من وقت گیر آورده دستش رو پای منه...کثافت....🙃😑
%خب ما میخوایم گروه بندی تون کنیم....
...با...
....با...
....با....
.....با....
پارک یونجی با پارک...نه بخشید...با جئون جونگکوک
+ -هاع؟وای خدااا چیکار کنم؟نمیتونم تو صورتش نگاه کنمممم خدایااااا
جیمین ویو.
وقتی بعد از یونجی گفت پارک...یهو یه شور و شوق زیادی بهم هجوم آورد...
ولی وقتی گفت اشتباه شده...جئون جونگکوک...راستشو بخواین حسودی کردم...اونم خیلی زیاد...
هعی....
%پارک جیمین با کیم هه رین...
و
.
.
.
.
.
. و ....با....
خب بلاخره تموم شد...
حالا میریم سراغ کارایی که باید انجام بدین...
اولین بازی رو اینجا انجام میدین....
بازی اول اینطوریه که از اونجایی گروه ها دونفره و کاپلین...پسرا باید چشم هم گروهشون ببندن و بعد ما بهتون چند نوع مختلف غذا و تنقلات میدیم که پسرا باید به همگروهیشون بدن و دخترا باید از مزه اون غذا حدس بزنن که اون غذا چیه...
+هه این که آسونه...
%نه یونجی شی اصلا آسون نیست....
+حالا میبینیم...
%میبینیم...
یونجی ویو.
هه حالا میبینیم که سخته یا نه...عزیزم بد کسیو واسه این بازی انتخاب کردین چون من سلطان غذام...بعلع...
چند دقیقه گذشت و روبان ها رو اوردن تا ما دخترا چشمامونو ببندیم....
جونگکوک چشمامو بست و بعد از اینکه مطمئن شد که چیزی نمیبینم شروع کرد به آماده کردن تنقلات و چیدنشون...
%خب شروع کنید....
تا اینو گفت همه شروع کردن به سرعت تو دهن همدیگه چپوندن غذا ها...
عجب...
جونگکوک ویو.
خب از چی شروع کنم؟آها فهمیدم....
۱.۴k
۲۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.