بار ها و بار ها از تو در خیالاتم
بار ها و بار ها از تو در خیالاتم
، انتقامم را گرفتم ...
بارها در خیالم ،
تمامِ حرف هایی را که،
باید میزدم اما سکوت کردم را ،
با صدای بلند بر سرت فریاد کشیدم ...
همان ها که بغض شده بودن و
نفسم را بند می آوردن ...
اصلا میدانی چندین بار ،
دستانم را با تمامِ قدرت مشت کردم و
بر سینه ات کوباندم ؟
کوباندم و کوباندم
و همانجا پناه گرفتم؟
درست همانجا سرم را پنهان کردم؟
مدت هاست در تنهایی و خیالاتم،
از تو انتقام میگیرم ،
شاید حداقل بتوانم در خیالاتم ،
این دل را برای تمامِ حرف های نزده ،
برای تمامِ در آغوش کشیدن های نیمه کاره،
"آرام" کنم ، شاید ...
#پناه_خطیر
، انتقامم را گرفتم ...
بارها در خیالم ،
تمامِ حرف هایی را که،
باید میزدم اما سکوت کردم را ،
با صدای بلند بر سرت فریاد کشیدم ...
همان ها که بغض شده بودن و
نفسم را بند می آوردن ...
اصلا میدانی چندین بار ،
دستانم را با تمامِ قدرت مشت کردم و
بر سینه ات کوباندم ؟
کوباندم و کوباندم
و همانجا پناه گرفتم؟
درست همانجا سرم را پنهان کردم؟
مدت هاست در تنهایی و خیالاتم،
از تو انتقام میگیرم ،
شاید حداقل بتوانم در خیالاتم ،
این دل را برای تمامِ حرف های نزده ،
برای تمامِ در آغوش کشیدن های نیمه کاره،
"آرام" کنم ، شاید ...
#پناه_خطیر
۳.۲k
۲۴ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.