تکپارتی باکوگو

تکپارتی باکوگو
وقتی لباساش رو میپوشی
ویو ات حوصلم پوکیده این جوجه تیغی کلشو از اون گوشی بیصاحابش در نمیارههههه
چه گوهی بخورم
میره تو اتاق و چشمش میوفته به کمد لباس
*لبخند شیطانی
چند دقیقه بعد
ات رو مشاهده میکنیم که یه هوری پوشیده که توش گم شده و شلوارش خیلی باور نکردنی بلنده و رو زمین کشیده میشه هر لحظه هم امکان داره از تنش بیوفته
با اینکه استایلش دارک بود ولی خیلی کیوت شده بود
ات جان همین جوری داشت قربون صدقه خودش میرفت و متوجه باکوگو که داره از چهارچوب در نگاش میکنه نبود
باکوگو میاد و پشت ات روبه رو اینه قدی وا میسته و ات باکوگو رو میبینه
ات:کاتسوووو ببین چه خوشگل شدم
باکوگو:خوشگل؟شبیه گونی برنج شدی نفله
ات:عه نزن تو ذوقم
باکوگو:الان چرا لباس من رو پوشیدی ببین اگه کثیف بشه دیگه..
ات:کثیف نمیشه
ات دوباره به خودش تو آیینه نگاه میکنه
باکوگو دستش رو میزاره رو سر ات و میگه
باکوگو:همین جوری تلاش کن نفله شاید تونیستی مخم رو بزنی(از اینجا به بعد زیر لب)...البته برای بار دوم
ات:اولش فهمیدم بعدش چی گفتی
باکوگو:نفله بهت رو میدم پرو میشی
ات:نه دیگه بگو چی گفتی
این داستان ادامه داشت



میدونم ریدم به روم نیارین