پارتی هشت نفره p⁶³
ویو ا.ت
اومدم داخل حال
ا.ت: یونگییییی.....کجایییی؟
جیمین: ا.ت.....عشقم بپوش باید بریم بیرون دور سرت بگردم..
ا.ت: جیمین....شوگا کجاس.....دوباره حالش بد شده؟....جیمین چی شده (با بغض)
جیمین سریع اومد پایین دویید اومد سمت من...دستم و گرفت...
جیمین: آروم باش عزیزم...هیچی نشده کوک و شوگا رفتن بیرون خرید کنن ...من و جیهوپ هم بیرون کار داریم برای همزن میخوایم توهم ببریم...
ا.ت: اما...
جیهوپ: سان شاینم جیمین راست میگه...
جیمین: هوبی تو حرفام و میشنیدی؟
هوبی: اوووووممممم.....یس..
جیمین: 🙄
جیهوپ: 😅
ا.ت: بابا بس کنید...من الان حاظر میشم...برید شما ماشین آماده کنید ....
رفتم بالا و لباسم و پوشیدم....تا اینکه زیر شکمم تیر کشید...
ا.ت: اوووخخخخخ...
نشستم روی تخت دردم حالا مگه آروم میشد.....همینجوری تیر میکشید...
تغ تغ (صدای در)
ته: ا.تتتت لباست و پوشیدی
ا.ت: .......
ته: من اومدم داخل...
ویو ته (😐😐)
در زدم ولی ا.ت جواب نداد ...در و باز کردم دیدم که ا.ت لباسش و پوشیده ولی نشسته روز تخت و خم شده و دلش و گرفته....سریع رفتم روز تخت نشستم ...دستم و گذاشتم روی کمرش...
ته: ا.تتتتت....خوبی عزیزم....چی شده؟
ا.ت: هوووو...بالاخره ول کرد....واییی
ته: چی و ول کرد ....چی شده ؟
ا.ت: هیچی نیس...
ا.ت بلند شد که بره رفتم جلوی در وایسادم
ته: تا نگی چی شده نمیزارم بری...
ا.ت: ته.....به خدا هیچی نیس...
ته: هوووممممم
ا.ت: واییییی...ته ....بچه یه لگد زد ....همین....
ته: دیدی گفتم....من که میدونم تو یه چیزیت هس...نا سلامتی من داداشتم
ا.ت: 😂😂 خیلی خوب داداشی حالا بزار برم...منتظرمن...
ته: از دست تو...بیا برو ....بای...
ا.ت: بای
ویو ا.ت ( هوففففف 🥵)
رفتم بیرون و سوار ماشین شدم ....
ا.ت: معذرت بابت تاخیر....
جیمین و جیهوپ: فدای سرت .....
جیهوپ: جیمین تکون نخور....
جیمین: بنزین زدما...
جیهوپ: نه.....کلید و برداشتید
ا.ت: ولش بابا بچه ها خونن...
جیمین: راست میگه...
ا.ت: جیمینی تولوخدا بزار من بسینم (کیوتانه)
جیمین: چی.....عمراااا...
ا.ت: چی.....(با بغض)
جیمین: باشه باشه ...فقط گریه نکن...
رفتم نشستم پشت فرمون...
ا.ت: خوب لوکیشن توی مانیتور هست؟
جیهوپ: آره....فقط اگر دردت گرفت....
ا.ت: اگر دردم گرفت میزنم کنار....
جیهوپ: آفرین ...حالا آروم برو...
ا.ت: 🤣😏
جیمین: هییییی 😮💨😮💨
ویو شوگا......
اومدم داخل حال
ا.ت: یونگییییی.....کجایییی؟
جیمین: ا.ت.....عشقم بپوش باید بریم بیرون دور سرت بگردم..
ا.ت: جیمین....شوگا کجاس.....دوباره حالش بد شده؟....جیمین چی شده (با بغض)
جیمین سریع اومد پایین دویید اومد سمت من...دستم و گرفت...
جیمین: آروم باش عزیزم...هیچی نشده کوک و شوگا رفتن بیرون خرید کنن ...من و جیهوپ هم بیرون کار داریم برای همزن میخوایم توهم ببریم...
ا.ت: اما...
جیهوپ: سان شاینم جیمین راست میگه...
جیمین: هوبی تو حرفام و میشنیدی؟
هوبی: اوووووممممم.....یس..
جیمین: 🙄
جیهوپ: 😅
ا.ت: بابا بس کنید...من الان حاظر میشم...برید شما ماشین آماده کنید ....
رفتم بالا و لباسم و پوشیدم....تا اینکه زیر شکمم تیر کشید...
ا.ت: اوووخخخخخ...
نشستم روی تخت دردم حالا مگه آروم میشد.....همینجوری تیر میکشید...
تغ تغ (صدای در)
ته: ا.تتتت لباست و پوشیدی
ا.ت: .......
ته: من اومدم داخل...
ویو ته (😐😐)
در زدم ولی ا.ت جواب نداد ...در و باز کردم دیدم که ا.ت لباسش و پوشیده ولی نشسته روز تخت و خم شده و دلش و گرفته....سریع رفتم روز تخت نشستم ...دستم و گذاشتم روی کمرش...
ته: ا.تتتتت....خوبی عزیزم....چی شده؟
ا.ت: هوووو...بالاخره ول کرد....واییی
ته: چی و ول کرد ....چی شده ؟
ا.ت: هیچی نیس...
ا.ت بلند شد که بره رفتم جلوی در وایسادم
ته: تا نگی چی شده نمیزارم بری...
ا.ت: ته.....به خدا هیچی نیس...
ته: هوووممممم
ا.ت: واییییی...ته ....بچه یه لگد زد ....همین....
ته: دیدی گفتم....من که میدونم تو یه چیزیت هس...نا سلامتی من داداشتم
ا.ت: 😂😂 خیلی خوب داداشی حالا بزار برم...منتظرمن...
ته: از دست تو...بیا برو ....بای...
ا.ت: بای
ویو ا.ت ( هوففففف 🥵)
رفتم بیرون و سوار ماشین شدم ....
ا.ت: معذرت بابت تاخیر....
جیمین و جیهوپ: فدای سرت .....
جیهوپ: جیمین تکون نخور....
جیمین: بنزین زدما...
جیهوپ: نه.....کلید و برداشتید
ا.ت: ولش بابا بچه ها خونن...
جیمین: راست میگه...
ا.ت: جیمینی تولوخدا بزار من بسینم (کیوتانه)
جیمین: چی.....عمراااا...
ا.ت: چی.....(با بغض)
جیمین: باشه باشه ...فقط گریه نکن...
رفتم نشستم پشت فرمون...
ا.ت: خوب لوکیشن توی مانیتور هست؟
جیهوپ: آره....فقط اگر دردت گرفت....
ا.ت: اگر دردم گرفت میزنم کنار....
جیهوپ: آفرین ...حالا آروم برو...
ا.ت: 🤣😏
جیمین: هییییی 😮💨😮💨
ویو شوگا......
۲.۳k
۰۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.