پارت ۳ صدای تو
از صداهایی که تو اتاق میومد فهمیدم داره کفشاشو انتخاب میکنه که بپوشه...
سرمو که چرخوندم چشمم به یئون افتاد که روی مبل خابیده بود... خدایا چیکارکنم؟!
خون به مغزم نرسید کفشمو در اوردم و واسش پرت کردم... سیخ سرجاش نشست... با ابروم بهش اشاره دادم
فهمید چی میگم سرجاش وایساد... همون لحظه جونگ کوک اومد بیرون... سرمد پایین گرفتم... از کنارم رد شد.. نفسمو آروم دادم بیرون.. یهو دیدم سرجاش وایساد
دستشو توی جیب شلوارش کرد
+کفشت کجاست رائل؟
ای وای حالا چیکار کنم؟
+با توعم رائل..
_اون... اونجا... اونجاست...
بعد به سمت یئون اشاره کردم
+اینجا جای خاله بازیه؟ یعنی اینقدر برات سخته که منظم باشی؟ چندسالته، 10 سال؟
_من...
باصدای یئون حرفمو خوردم
_ببخشید اقای جئون من خواب بودم رائ میخواست بیدارم کنه بخاطر همین کفششو پرت کرد.. مقصر منم به اون کاری نداشته باشین...
جونگ کوک چند لحظه سکوت کرد بعد دستاشو بالا برد و بهم زد...
بعد از چند ثانیه خانم جوری(سرخدمتکار) اومد
_بله اقای جئون مشکلی پیش اومده؟
+از این ثانیه خانم پارک یئون اخراجن...
صدای هق هق یئون بلند شد
_ب... ببخشید اقای جئون دیگه تکرار نمیشه...
جونگ کوک بدون هیچ حرف و توجهی از در خروجی بیرون رفت...
صدای گریه یئون بلندتر شد... رفتم سمتش و محکم بغلش کردم
_یئون ببخشید همش تقصیر من بود
_نه من نباید خوابم میبرد...
همزمان با اون منم اشکام میریخت رو گونه هام...یئون بیچاره حالا باید چیکار میکرد؟ فکر اینکه بریم از جئون خواهش کنیم که اخراجش نکنه رو باید کلا از سرمون بیرون میکردیم چون خودمونم اخراج میکرد
#صدای_تو
سرمو که چرخوندم چشمم به یئون افتاد که روی مبل خابیده بود... خدایا چیکارکنم؟!
خون به مغزم نرسید کفشمو در اوردم و واسش پرت کردم... سیخ سرجاش نشست... با ابروم بهش اشاره دادم
فهمید چی میگم سرجاش وایساد... همون لحظه جونگ کوک اومد بیرون... سرمد پایین گرفتم... از کنارم رد شد.. نفسمو آروم دادم بیرون.. یهو دیدم سرجاش وایساد
دستشو توی جیب شلوارش کرد
+کفشت کجاست رائل؟
ای وای حالا چیکار کنم؟
+با توعم رائل..
_اون... اونجا... اونجاست...
بعد به سمت یئون اشاره کردم
+اینجا جای خاله بازیه؟ یعنی اینقدر برات سخته که منظم باشی؟ چندسالته، 10 سال؟
_من...
باصدای یئون حرفمو خوردم
_ببخشید اقای جئون من خواب بودم رائ میخواست بیدارم کنه بخاطر همین کفششو پرت کرد.. مقصر منم به اون کاری نداشته باشین...
جونگ کوک چند لحظه سکوت کرد بعد دستاشو بالا برد و بهم زد...
بعد از چند ثانیه خانم جوری(سرخدمتکار) اومد
_بله اقای جئون مشکلی پیش اومده؟
+از این ثانیه خانم پارک یئون اخراجن...
صدای هق هق یئون بلند شد
_ب... ببخشید اقای جئون دیگه تکرار نمیشه...
جونگ کوک بدون هیچ حرف و توجهی از در خروجی بیرون رفت...
صدای گریه یئون بلندتر شد... رفتم سمتش و محکم بغلش کردم
_یئون ببخشید همش تقصیر من بود
_نه من نباید خوابم میبرد...
همزمان با اون منم اشکام میریخت رو گونه هام...یئون بیچاره حالا باید چیکار میکرد؟ فکر اینکه بریم از جئون خواهش کنیم که اخراجش نکنه رو باید کلا از سرمون بیرون میکردیم چون خودمونم اخراج میکرد
#صدای_تو
۶.۸k
۲۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.