part¹⁰🎻🍪🥢
ولی اگه نلی می دوست چی توی اتاق پدرش انتظارش رو میکشه هیچ وقت پاشو توی اون اتاق نمیزاشت!
نلی « وقتی به اتاق پدرم رسیدم نفسی گرفتم و دَر اتاقش رو زدم! وقتی اجازه ورود داد لبخند مصنوعی ای زدم و وارد شدم..... سلام پدر
دوک _پدر نلی « بشین نلی
نلی « پدر مثل همیشه نبود! رنگش پریده بود و صداش رنگ غم گرفته بود..... پ.. پدر چیزی شده؟ چرا اینجوری شدید؟
دوک _ پدر نلی « نلی! شاید هیچ وقت به زبون نیورده باشم اما تو همیشه برام عزیز بودی.... راستش چیزایی که امشب قراره بهت بگم برای خودمم سخته اما مطمئن باش نظر تو برام در اولویته!
نلی « داری نگرانم میکنی پدر.... چی شده؟
دوک _پدر نلی « این نامه امروز عصر بدستم رسیده...از طرف شاه فرانسه
نلی « به نامه ای که روزی میز گذاشته بود اشاره کرد و ادامه داد
دوک _پدر نلی « یادته سه ماه پیش از تهیونگ خواستم نقاشی تو رو بکشه؟
_احساس میکرد به سختی میتونه نفس بکشه! نگاهش رو بین نامه و پدرش به چرخش در اورد و پارچ اب روی میز رو برداشت و یه لیوان آب برای خودش ریخت!
دوک _پدر نلی « نمیدونم اون نقاشی چطور بدست جانشین و شاه رسیده.... اما از من خواستن تو رو به پایتخت بفرستم! نامه رو بردار و بخون
نلی « شغل یا یه موقعیت خوب کوفتی؟ هیچکدوم از اینا بود.... میدونستم این نامه چه معنایی داره! توی این کشور هیچ نگاه دیگه ای به دخترا نداشتن..... فقط باید فرزند پسر براشون به دنیا میاوردن همین! نامه با پارچه مخمل قرمز که منگوله های طلایی بهش آویزون شده بود زینت داده شده بود....اما برای من حکم چاقوی طلایی ای بود که توی قلبم فرو کرده بودن! با دستایی لرزون نامه رو برداشتم و خوندمش
متن نامه :
از طرف شاه لوئی ژرمن به دوک منطقه غرب دوک روبر! اکنون که این نامه را برای شما مینویسم نقاشی زیبای دختر شما نلی مقابل من است.... گمان میکنم مقام ملکه آینده این قلمرو شایسته دوشیزه زیبای ما باشد! من دوشیزه نلی رو به عنوان همسر برای پسرم شارل سوم در نظر گرفتم..... اونو به پایتخت بیارید
نلی « احساس میکردم دنیا روی سرم خراب شده! رد کردن جانشین غیر ممکن بود.... الان نه تنها جون خودم بلکه جون تهیونگ هم در خطر بود! این نامه دو ماه پیش نوشته شده بود و احتمالا تا الان خبر نامزدی من و تهیونگ به گوش شاه رسیده بود و برای اینکه به خواسته اش برسه قطعا تهیونگ رو از سر راه برمیداشت......
روبر _پدر نلی « حالا میخواهی چیکار کنی؟ میتونی به پایتخت بری و ملکه بشی..... اما اگه انتخابت چیز دیگه ای باشه باید از این مقام و از این کشور بگذری نلی!
نلی « من... من فقط میخوام کنار تهیونگ باشم.... اگه ملکه بشم برای اینکه جلوی شایعه پراکنی رو بگیرن قطعا تهیونگ رو میکشن!
خب به درخواست شما فیک شد! ولی اگه این شروع خوب نیست بگید تغییرش بدم
نلی « وقتی به اتاق پدرم رسیدم نفسی گرفتم و دَر اتاقش رو زدم! وقتی اجازه ورود داد لبخند مصنوعی ای زدم و وارد شدم..... سلام پدر
دوک _پدر نلی « بشین نلی
نلی « پدر مثل همیشه نبود! رنگش پریده بود و صداش رنگ غم گرفته بود..... پ.. پدر چیزی شده؟ چرا اینجوری شدید؟
دوک _ پدر نلی « نلی! شاید هیچ وقت به زبون نیورده باشم اما تو همیشه برام عزیز بودی.... راستش چیزایی که امشب قراره بهت بگم برای خودمم سخته اما مطمئن باش نظر تو برام در اولویته!
نلی « داری نگرانم میکنی پدر.... چی شده؟
دوک _پدر نلی « این نامه امروز عصر بدستم رسیده...از طرف شاه فرانسه
نلی « به نامه ای که روزی میز گذاشته بود اشاره کرد و ادامه داد
دوک _پدر نلی « یادته سه ماه پیش از تهیونگ خواستم نقاشی تو رو بکشه؟
_احساس میکرد به سختی میتونه نفس بکشه! نگاهش رو بین نامه و پدرش به چرخش در اورد و پارچ اب روی میز رو برداشت و یه لیوان آب برای خودش ریخت!
دوک _پدر نلی « نمیدونم اون نقاشی چطور بدست جانشین و شاه رسیده.... اما از من خواستن تو رو به پایتخت بفرستم! نامه رو بردار و بخون
نلی « شغل یا یه موقعیت خوب کوفتی؟ هیچکدوم از اینا بود.... میدونستم این نامه چه معنایی داره! توی این کشور هیچ نگاه دیگه ای به دخترا نداشتن..... فقط باید فرزند پسر براشون به دنیا میاوردن همین! نامه با پارچه مخمل قرمز که منگوله های طلایی بهش آویزون شده بود زینت داده شده بود....اما برای من حکم چاقوی طلایی ای بود که توی قلبم فرو کرده بودن! با دستایی لرزون نامه رو برداشتم و خوندمش
متن نامه :
از طرف شاه لوئی ژرمن به دوک منطقه غرب دوک روبر! اکنون که این نامه را برای شما مینویسم نقاشی زیبای دختر شما نلی مقابل من است.... گمان میکنم مقام ملکه آینده این قلمرو شایسته دوشیزه زیبای ما باشد! من دوشیزه نلی رو به عنوان همسر برای پسرم شارل سوم در نظر گرفتم..... اونو به پایتخت بیارید
نلی « احساس میکردم دنیا روی سرم خراب شده! رد کردن جانشین غیر ممکن بود.... الان نه تنها جون خودم بلکه جون تهیونگ هم در خطر بود! این نامه دو ماه پیش نوشته شده بود و احتمالا تا الان خبر نامزدی من و تهیونگ به گوش شاه رسیده بود و برای اینکه به خواسته اش برسه قطعا تهیونگ رو از سر راه برمیداشت......
روبر _پدر نلی « حالا میخواهی چیکار کنی؟ میتونی به پایتخت بری و ملکه بشی..... اما اگه انتخابت چیز دیگه ای باشه باید از این مقام و از این کشور بگذری نلی!
نلی « من... من فقط میخوام کنار تهیونگ باشم.... اگه ملکه بشم برای اینکه جلوی شایعه پراکنی رو بگیرن قطعا تهیونگ رو میکشن!
خب به درخواست شما فیک شد! ولی اگه این شروع خوب نیست بگید تغییرش بدم
۳۸.۴k
۲۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.