رمان عشق شکلاتی پارات 12
گوشیم زنگ زد برش داشتم کنکیداس(نمیدونم درست نوشتم)
یومه: یا خدا خدایا کمکم کن. جواب دادم
الو
فوکوزاوا: سلام یومه چان همین الن بیاین یه جلسه مهم داریم
یومه: بله رییس
قطع کرد یه نفس عمیق کشیدم
یومه: دازای تن لشتو جمع کن بریم آژانس
دازای: کی بود
یومه: رئیس بود زود پاشو بریم معلومه کار مهمی داره که خودش زنگ زده
دازای: چی رئیس زنگ زده بود
یومه: اره
برای اولین بار بدون اینکه غرغر کنه رفت آمادی شد منم سریع آماده شدم
گذر زمان به وست جلسه...
رئیس همه چیزو واسمون توضیح داد و این طور که معلومه معمورتمون خیلی مهمه
معموریتمون با مافیاست
یومه: یا خدا خدایا کمکم کن. جواب دادم
الو
فوکوزاوا: سلام یومه چان همین الن بیاین یه جلسه مهم داریم
یومه: بله رییس
قطع کرد یه نفس عمیق کشیدم
یومه: دازای تن لشتو جمع کن بریم آژانس
دازای: کی بود
یومه: رئیس بود زود پاشو بریم معلومه کار مهمی داره که خودش زنگ زده
دازای: چی رئیس زنگ زده بود
یومه: اره
برای اولین بار بدون اینکه غرغر کنه رفت آمادی شد منم سریع آماده شدم
گذر زمان به وست جلسه...
رئیس همه چیزو واسمون توضیح داد و این طور که معلومه معمورتمون خیلی مهمه
معموریتمون با مافیاست
۳.۸k
۲۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.