سناریو(درخواستی)
وقتیهردومونهمودوستداریمامانمیدونیم
متیو:داشتی با دراکو صحبت میکردی که اومد سمتت،بازوت و گرفت و گفت:دیگه حق نداری بری سمت پسری....دوس پسرتم میتونم بهت زور میگم توام حق نداری نه بگی....میخندی و باهم قدم میزنید
تئودور:مست داشت توی راه پله ها راه میرفت و تلو تلو میخورد،رفتی سمتش تا کمکش کنی،یهویی کمرت و گرفت و ل.ب.ات و محکم ب.وس.ید،م.ستی از سرش پرید و بهت اعتراف کردو توام قبول کردی
دراکو:داشتی بلیز و می.بوس.یدی که اومد سمتت،خودش ل.با.ت و به دندون گرفتو گفت:فقط من حق دارم طعم این ل.با رو بچشم!
ریگولوس:باهات قرار شما گذاشته بود،وقتی رفتی توی سرسرا تا برید رستوران دستت و بوسید و گفت:خیلی زیبا شدی بیبی...!
لورنزو:توی مجلس رقص وقتی سدریک رفت تا نوشیدنی بیاره اومد سمتت،دستت و گرفت و دور خودت چرخوندت و گفت:امشب خیلی خیره کننده شدی...میدونستی؟
تام:دیدی که نشسته بود یه گوشه توی محوطه،از کنارش رد شدی که دیدی از سرش خون میاد،رفتی پیشش که دیدی سرش زخمی شده،بخاطر دعواش با یکی از پسرا سرش زخمی شده بود،کنارش نشستی تا زخمش و ببندی که گفت:میدونستی عاشقتم؟
و ادامه رابطه تون...
متیو:داشتی با دراکو صحبت میکردی که اومد سمتت،بازوت و گرفت و گفت:دیگه حق نداری بری سمت پسری....دوس پسرتم میتونم بهت زور میگم توام حق نداری نه بگی....میخندی و باهم قدم میزنید
تئودور:مست داشت توی راه پله ها راه میرفت و تلو تلو میخورد،رفتی سمتش تا کمکش کنی،یهویی کمرت و گرفت و ل.ب.ات و محکم ب.وس.ید،م.ستی از سرش پرید و بهت اعتراف کردو توام قبول کردی
دراکو:داشتی بلیز و می.بوس.یدی که اومد سمتت،خودش ل.با.ت و به دندون گرفتو گفت:فقط من حق دارم طعم این ل.با رو بچشم!
ریگولوس:باهات قرار شما گذاشته بود،وقتی رفتی توی سرسرا تا برید رستوران دستت و بوسید و گفت:خیلی زیبا شدی بیبی...!
لورنزو:توی مجلس رقص وقتی سدریک رفت تا نوشیدنی بیاره اومد سمتت،دستت و گرفت و دور خودت چرخوندت و گفت:امشب خیلی خیره کننده شدی...میدونستی؟
تام:دیدی که نشسته بود یه گوشه توی محوطه،از کنارش رد شدی که دیدی از سرش خون میاد،رفتی پیشش که دیدی سرش زخمی شده،بخاطر دعواش با یکی از پسرا سرش زخمی شده بود،کنارش نشستی تا زخمش و ببندی که گفت:میدونستی عاشقتم؟
و ادامه رابطه تون...
۲.۸k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.