♕در این بازی عشق و مرگ یکیست♕
هنوز از اتاق دور نشده بودم که صدای بزغاله اومد و گفت یه لحظه وایسا. با کلافگی برگشتم. بزغاله با صورت جدی گفت_ یه چیزی رو یادد نرفته و به جارو اشاره کرد به جارو نگاه کردم.
لوله جارو رو جا گذاشته بودم. زیر لب +وایی خدا مگه این بزغاله حواس واسه ادم میزاره._زود برش دار و برو بیرون.ایش حداقل یه تعارف میکرد که من بد میدمش الحق که یه بزغاله ست +چشم جارو رو زمین گذاشتم و رفتم توی اتاق کوک بالا سر لوله وایستاده بود انگار منتظر بود که من خم بشم و جارو رو بردارم (گایز این نشانه «»یعنی اون فرد داره تو دلش حرف میزنه)«+نکنه منتظره جلو باهاش تعظیم کنم هه کور خوندی بزغاله» جلو پاش نشستم و لوله جارو رو برداشتم بعد احترام گذاشتم. معلوم بود بزغاله اصبانیه میشد از روی صورتش خوند«_حالا واسه من زرنگی میکنی کوچولو واست دارم» بعد احترام اومدم بیرون جارو رو بردلشتم +اه دارم دیوونه میشم کاشکی زود تموم شه.این بزغاله هم چقد شلختس یکم تمیز باش. کلی کار باید انجام میدادم. داشتم کارو را مرور میکردم که یادم تومد شنود رو تو اتاق کوک نذاشتم+لیا خیلی خری اه. بقیه ی اتاقاام
جمع کردم و توشون شنود گذاشتم رفتم سراغ اشپز خونه. واییی دوباره جین اشپزی کرده بود و ظرفا رو نشسته بود و من باید میشستم شروع کردم به شستن «+اخه لعنتی شستن ظرفا بعد از اشپزی جزو اشپزی به حساب میاد پس تویه به ظاهر اشپز چرا این ظرفا رو نمیشوری اخه.» کلی ظرف بود. هنوز نصفش هم تموم نشده بود که...
لوله جارو رو جا گذاشته بودم. زیر لب +وایی خدا مگه این بزغاله حواس واسه ادم میزاره._زود برش دار و برو بیرون.ایش حداقل یه تعارف میکرد که من بد میدمش الحق که یه بزغاله ست +چشم جارو رو زمین گذاشتم و رفتم توی اتاق کوک بالا سر لوله وایستاده بود انگار منتظر بود که من خم بشم و جارو رو بردارم (گایز این نشانه «»یعنی اون فرد داره تو دلش حرف میزنه)«+نکنه منتظره جلو باهاش تعظیم کنم هه کور خوندی بزغاله» جلو پاش نشستم و لوله جارو رو برداشتم بعد احترام گذاشتم. معلوم بود بزغاله اصبانیه میشد از روی صورتش خوند«_حالا واسه من زرنگی میکنی کوچولو واست دارم» بعد احترام اومدم بیرون جارو رو بردلشتم +اه دارم دیوونه میشم کاشکی زود تموم شه.این بزغاله هم چقد شلختس یکم تمیز باش. کلی کار باید انجام میدادم. داشتم کارو را مرور میکردم که یادم تومد شنود رو تو اتاق کوک نذاشتم+لیا خیلی خری اه. بقیه ی اتاقاام
جمع کردم و توشون شنود گذاشتم رفتم سراغ اشپز خونه. واییی دوباره جین اشپزی کرده بود و ظرفا رو نشسته بود و من باید میشستم شروع کردم به شستن «+اخه لعنتی شستن ظرفا بعد از اشپزی جزو اشپزی به حساب میاد پس تویه به ظاهر اشپز چرا این ظرفا رو نمیشوری اخه.» کلی ظرف بود. هنوز نصفش هم تموم نشده بود که...
۱۴.۱k
۱۵ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.