فیک پادشاه قلب من پارت ۱۰
با صدای خنده ام در باز شد...
خدمتکار:ملکه چیزی شده
+هان؟چیزی نشده..یاد یه چیزه خنده دار افتادم...نگران نباش برو
خدمتکار:چشم
و آروم درو بست....بالش رو به روی خنکش برعکس کردم...آخیش چه خوبه...پتو رو با پاهام زدم اونور...هوووف اینطوری نمیشه
نشستم و لباسام رو در آوردم و با یه پیرهن که چاک سینه هام تقریبا معلوم بود و شلوار کوتاه سفید که از اول تو تنم بودن دراز کشیدم
بعد از مدتی کم کم پلکام سنگین شد و خوابم برد....
...............................
+(خمیازه)آخیش
چشمام رو باز کردم که با صورت تهیونگ رو تو یه میلی متری صورتم مواجه شدم
میخواستم جیغ بزنم که دستشو جلوی دهنم گرفت...اون یکی دستش رو به علامت ساکت باش جلوی دهنش گرفت
_هیسسس...آروم باش
دستش رو از جلوی دهنم برداشت
+هوی تو اینجا چیکار میکنی
_من...؟
کم کم نگاهش به سمت پایین لباسم رفت...با یاد آوری وضعیتم سريع پتو رو روم کشیدم...
+چشمتو درویش کن مرتیکه هیز
_ها..هان؟من کاری نکردم
+آره جون خودت(زیرلب)
_چی؟
+نخودچی...حالا واسه چی اومدی اتاقم
_اینجا اتاق منم هست
+چی؟اینجا اتاق خودمه...جایی که قبلا به هوش اومده بودم•-•
_تو چقدر خنگی...اینجا اتاق دوتامونه..
+هان؟به من چه...
_پاشو ميخوام بخوابم
+نچ
_نزار کاریو که نمیخوام بکنم رو انجام بدم
+گگگگ...هر کاری میخوای بکن...البته کاری هم نمیتونی انج...
و با گرمای چیزی که رو لبم حس کردم حرفم نصفه نیمه موند...
او...اون لبم رو بوسید...لبش گرم و نرم بود...میتونستم صدای تپش قلبم رو بشنوم...نمیخواستم ازش جدا بشم...وایسا....تو چت شده هه سو...تو این مرتیکه رو یه روزه دیدی...ولی نمیتونستم ازش جدا شم...دستش رو کم کم برد دور کمرم...دستام خود به خود آروم به سمت گردنش میرفت...اصلا نمیدونم چم شده بود...
با صدای یکی سريع به خودم اومدم و هولش دادم...
ملکه مادر:اوه فکر کنم مزاحمتون شدم...
+نه...اینطور که فک...
ملکه مادر:نمیدونستم اینقدر زود آشتی میکنید...خب من برم شما به ادامه کارتون برسید
میخواستم حرفی بزنم که سريع رفت و درو بست
_پا میشی یا دوباره...
+باشه باشه....فقط برو کنار
رفت اونور...با پتو پاشدم و لباسام رو برداشتم و رفتم یه جایی از اتاق که خلوته
سريع دامن و لباسم رو پوشیدم...موقعی که از کنارش رد میشدم پوزخندی زد
_فکر نکن چون عاشقتم بوسیدمت...
+منم عاشق تو نیستم....
ادامه دارد...
هعی نظرتون راجب ابن قسمت چیه؟
به نظرتون خوب شده؟
راستی لایک و کامنت بزار تا خوشحال شم😙💛
نزاری نامردی🙄😑
خدمتکار:ملکه چیزی شده
+هان؟چیزی نشده..یاد یه چیزه خنده دار افتادم...نگران نباش برو
خدمتکار:چشم
و آروم درو بست....بالش رو به روی خنکش برعکس کردم...آخیش چه خوبه...پتو رو با پاهام زدم اونور...هوووف اینطوری نمیشه
نشستم و لباسام رو در آوردم و با یه پیرهن که چاک سینه هام تقریبا معلوم بود و شلوار کوتاه سفید که از اول تو تنم بودن دراز کشیدم
بعد از مدتی کم کم پلکام سنگین شد و خوابم برد....
...............................
+(خمیازه)آخیش
چشمام رو باز کردم که با صورت تهیونگ رو تو یه میلی متری صورتم مواجه شدم
میخواستم جیغ بزنم که دستشو جلوی دهنم گرفت...اون یکی دستش رو به علامت ساکت باش جلوی دهنش گرفت
_هیسسس...آروم باش
دستش رو از جلوی دهنم برداشت
+هوی تو اینجا چیکار میکنی
_من...؟
کم کم نگاهش به سمت پایین لباسم رفت...با یاد آوری وضعیتم سريع پتو رو روم کشیدم...
+چشمتو درویش کن مرتیکه هیز
_ها..هان؟من کاری نکردم
+آره جون خودت(زیرلب)
_چی؟
+نخودچی...حالا واسه چی اومدی اتاقم
_اینجا اتاق منم هست
+چی؟اینجا اتاق خودمه...جایی که قبلا به هوش اومده بودم•-•
_تو چقدر خنگی...اینجا اتاق دوتامونه..
+هان؟به من چه...
_پاشو ميخوام بخوابم
+نچ
_نزار کاریو که نمیخوام بکنم رو انجام بدم
+گگگگ...هر کاری میخوای بکن...البته کاری هم نمیتونی انج...
و با گرمای چیزی که رو لبم حس کردم حرفم نصفه نیمه موند...
او...اون لبم رو بوسید...لبش گرم و نرم بود...میتونستم صدای تپش قلبم رو بشنوم...نمیخواستم ازش جدا بشم...وایسا....تو چت شده هه سو...تو این مرتیکه رو یه روزه دیدی...ولی نمیتونستم ازش جدا شم...دستش رو کم کم برد دور کمرم...دستام خود به خود آروم به سمت گردنش میرفت...اصلا نمیدونم چم شده بود...
با صدای یکی سريع به خودم اومدم و هولش دادم...
ملکه مادر:اوه فکر کنم مزاحمتون شدم...
+نه...اینطور که فک...
ملکه مادر:نمیدونستم اینقدر زود آشتی میکنید...خب من برم شما به ادامه کارتون برسید
میخواستم حرفی بزنم که سريع رفت و درو بست
_پا میشی یا دوباره...
+باشه باشه....فقط برو کنار
رفت اونور...با پتو پاشدم و لباسام رو برداشتم و رفتم یه جایی از اتاق که خلوته
سريع دامن و لباسم رو پوشیدم...موقعی که از کنارش رد میشدم پوزخندی زد
_فکر نکن چون عاشقتم بوسیدمت...
+منم عاشق تو نیستم....
ادامه دارد...
هعی نظرتون راجب ابن قسمت چیه؟
به نظرتون خوب شده؟
راستی لایک و کامنت بزار تا خوشحال شم😙💛
نزاری نامردی🙄😑
۵.۹k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.