Part¹⁸
Part¹⁸
ات:ولممممممم بکننننن
ته:عههه بچه انقدر ورجه وورجه نکنن رسیدیممم
ته ویو
گزاشتمش تو ماشین و درو قفل کردم تا فرار نکنه رفتم از اون ور سوار شدممم واییی این انقدر ورجه وورجه کنه تصادف میکنم باید بخوابونمش و میدونم چطوری از بچگی همینطوری بود اگه با موهاش بازی میکردی یا پیشانیسو ناز میکردی میخوابید با اینکه انقدر ورجه وورجه کرد ولی کلشو سفت گرفتم و با موهاش بازی کردم و پیشانیشو ناز کردم که خوابید
ات:اوممممم(خواب)
پرش زمانی به خونه...............................................................................
برآید استایل بغلش کردم بردمش بالا گزاشتمش رو تخت تا بخوابه بالا سرش نشستم و موهاشو ناز کردم و پیشونیشو ناز کردم
پرش زمانی به ۱ ساعت بعد...................................................................
همینطوری بالا سرش بودم و به اتفاقات این چند وقت فکر میکردم که دیدم داره تو خواب ناله میکنه و ورجه وورجه میکنه واییی داره خواب ترسناک میبینه یعنی اگه تز خواب بپره تا ۱ هفته همه قراره از اون هیولای صورتی رنگی و برنگی که ات دیده بترسیم برآید استایل بغلش کردم و مثل بچه ها تکونش دادم گه خیلی آروم شد و حتی سرشو چسبوند بهم میخواستم بزارمش رو تخت که از لباسم گرفت کشید ولی این واقعا یاد بچه ها افتادم انگار بچه ای که لج میکنه و تو خوابم ازم جدا نمیشه انگار گفتن قراره مامانتو ازت بگیرن یا این بیبی گرلا که ددی شون میخواد برن ماموریت های مافیایی و لوس شده و نمیزاره بره و حتی گریه کرده نه نه نههه اصلا من بهش اجازه نمیدم دوست پسر داشته باشه چی نه نه نه نه نداره همونطوری خوابیدم که قشنگ خودشو جا کرد
راوی
موقعی که ته خوبید ات یکم از خود به خودی فاصله گرفت و دستای تهیونگ باز بود که ات خودشو جا کرد توش ته همینطور مونده بود با دستای باز و چشمای درشت که اونم سفت گرفتش انقدر که میتونست sینه های کوچولو اتو حس کنه و اتم اگه بیدار بود میگفت فاصله بگیر dیکت چسبیده بهم خوشمنمیاد
پرش زمانی به عصری............................................................
ته ویو
از خواب بیدار شدم رفتمپایین و غذا درست تا ات از خواب بیدار بشه که مامان زنگ زد
ته:آلو سلام مامان جونم
مامان:سلام عزیزم خوبی
ته:ممنونم
مامان:حال ات خوبه
ته:اممم آره خوبه خوابیده
مامان:اووو امروز زنگ زدن گفتن بچه است مدرسه نیومدن
ته:آه... امم ... اممممممم ....خبب..امم .. امروز ات.... شیطونی کرد میخواست فرار کنه که دیدمش و گرفتمش و بهواطر ات رفتیم بیرون البته من زنگ اول سره کلاس بودم
مامان:اوووو دختره شیطون خب میگم برا پس فردا بلیط گرفتم بیاین
ته:اووو باشه چشم
پامان:مامانبزرگت کارم داره خدافظ
ته:خدافظ
وایییی الان میخوایم تو این وضع بریم بدبخت شدم واییییییییییی
شرط پارت بعد
لایک²²
کامنت ¹³
ات:ولممممممم بکننننن
ته:عههه بچه انقدر ورجه وورجه نکنن رسیدیممم
ته ویو
گزاشتمش تو ماشین و درو قفل کردم تا فرار نکنه رفتم از اون ور سوار شدممم واییی این انقدر ورجه وورجه کنه تصادف میکنم باید بخوابونمش و میدونم چطوری از بچگی همینطوری بود اگه با موهاش بازی میکردی یا پیشانیسو ناز میکردی میخوابید با اینکه انقدر ورجه وورجه کرد ولی کلشو سفت گرفتم و با موهاش بازی کردم و پیشانیشو ناز کردم که خوابید
ات:اوممممم(خواب)
پرش زمانی به خونه...............................................................................
برآید استایل بغلش کردم بردمش بالا گزاشتمش رو تخت تا بخوابه بالا سرش نشستم و موهاشو ناز کردم و پیشونیشو ناز کردم
پرش زمانی به ۱ ساعت بعد...................................................................
همینطوری بالا سرش بودم و به اتفاقات این چند وقت فکر میکردم که دیدم داره تو خواب ناله میکنه و ورجه وورجه میکنه واییی داره خواب ترسناک میبینه یعنی اگه تز خواب بپره تا ۱ هفته همه قراره از اون هیولای صورتی رنگی و برنگی که ات دیده بترسیم برآید استایل بغلش کردم و مثل بچه ها تکونش دادم گه خیلی آروم شد و حتی سرشو چسبوند بهم میخواستم بزارمش رو تخت که از لباسم گرفت کشید ولی این واقعا یاد بچه ها افتادم انگار بچه ای که لج میکنه و تو خوابم ازم جدا نمیشه انگار گفتن قراره مامانتو ازت بگیرن یا این بیبی گرلا که ددی شون میخواد برن ماموریت های مافیایی و لوس شده و نمیزاره بره و حتی گریه کرده نه نه نههه اصلا من بهش اجازه نمیدم دوست پسر داشته باشه چی نه نه نه نه نداره همونطوری خوابیدم که قشنگ خودشو جا کرد
راوی
موقعی که ته خوبید ات یکم از خود به خودی فاصله گرفت و دستای تهیونگ باز بود که ات خودشو جا کرد توش ته همینطور مونده بود با دستای باز و چشمای درشت که اونم سفت گرفتش انقدر که میتونست sینه های کوچولو اتو حس کنه و اتم اگه بیدار بود میگفت فاصله بگیر dیکت چسبیده بهم خوشمنمیاد
پرش زمانی به عصری............................................................
ته ویو
از خواب بیدار شدم رفتمپایین و غذا درست تا ات از خواب بیدار بشه که مامان زنگ زد
ته:آلو سلام مامان جونم
مامان:سلام عزیزم خوبی
ته:ممنونم
مامان:حال ات خوبه
ته:اممم آره خوبه خوابیده
مامان:اووو امروز زنگ زدن گفتن بچه است مدرسه نیومدن
ته:آه... امم ... اممممممم ....خبب..امم .. امروز ات.... شیطونی کرد میخواست فرار کنه که دیدمش و گرفتمش و بهواطر ات رفتیم بیرون البته من زنگ اول سره کلاس بودم
مامان:اوووو دختره شیطون خب میگم برا پس فردا بلیط گرفتم بیاین
ته:اووو باشه چشم
پامان:مامانبزرگت کارم داره خدافظ
ته:خدافظ
وایییی الان میخوایم تو این وضع بریم بدبخت شدم واییییییییییی
شرط پارت بعد
لایک²²
کامنت ¹³
۳.۵k
۱۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.