فرشته نجات (پارت نه )
فرشته نجات (پارت نه )
«ا/ت رو مبل نشست بود که گوشیش زنگ خورد »
-عشقم من منتظرتم بیا پایین !
~باش اومدم !
«ا/ت سوار آسانسور شد رفت پایین سوار ماشین شوگا شود »
-سلام عشقم خوبی !؟
~سلام اگه هولم نمیکردی اره !
-عشقم چیکار کنم من خودم بهو یادم افتاد باید قبل اومدن بهت خبر بدم !
~نکنه میخواستی بیا دم خونه بعد بگی !؟
«شوگا خندید ماشین روشن کرد رفتن سمت رستوران شوگا دست ا/ت گرفت برد سمت میز شون »
-عشقم اینجا پاستا های خیلی خوشمزه ای دار میخوای اینو سفارش بدیم !؟
~اره من مشکلی ندارم !
-باش پس !
«بعد چند دقیقه غذاشون رسید و بعد چند دقیقه که غذاشون خوردن رفتن بیرون »
-عشقم یکم بگردیم !؟
~اره حتما !
«شوگا دست ا/ت گرفت همینطور تو خیابون قدم میزدن »
~شوگا!؟
-جانم ؟
~شوگا تو مطمعنی عاشقم شدی من و تو دو یا سه هفته میشیم که باهم یه جا هستیم تو چطور تو این مدت کن عاشقم شدی !؟
-به عشق تو نگاه اول عتقاد داری !؟
~یه جورایی!
-اما من عتقاد دارم همون روز اول به نظرم تو نسبت به بقیه دخترا متفاوت بود کاملا میشد تشخیص داد که خیانت یا یه ضربه تو زندگیت بهت خورد اما تو خودت قوی نشونه میدی !
~واقعا هم همینطور بود یه ماسک روی صورتم داشتم که خیلی از درد و رنج هامو پنهون میکرد اون لبخند فیک فقط اشک های شب قبلش پنهون میکرد من به عنوان یع دختر خیلی ضعیف خیلی چیزای سنگینی تجربه کردم فکر کن چند بار از یه نفر خیانت دیدم تو اون وضعیت کارمو از دست دادم دوست خیلی نزدیکی نداشتم تنها تنها بود خسته شد بود اما نمیتونستم خودمو به غریبه ها ضعیف نشونه بدم سی کردم قوی باشم اما اون نقط ضعف هر لحظ بیشتر میشد باعث میشد بیشتر من واقعی آشکار بشه اما بعد یه مدت بیخیال شدم اون ماسک کنار زدم و فقط خود واقعیم نشونه دادم با همه عیب و نقص هاش !
-تو نقص ندار عزیزم تو فقط نیاز به یکی داشتی کمکت کن بفهمی اون ماسک فقط همچی برات سخت تر میکن کسی نداشتی بهت بگه اشکال ندار دوباره خوب میشی برای همین افکارت تو تنهایی مغزت خوردن و انرژی هر کاری ازت گرفتن !
~واقعادرست !
«شوگا میخواست حال ا/ت بد نشه بردش سمت پشمک فروشی براش پشمک خردید این که ا/ت ناراحت ببین قلبش به درد می ورد میخواست اون از همچی دور کن با این که خودش وضعیت خوبی نداشت »
~تو چی شوگا !؟داستان تو چیه !؟
-من…من داستان خواستی ندارم (لبخند فیک)
~همیشه آنقدر سرد بودی !؟از بچگی !؟
-مگه میشه !؟معلوم که نه من بچه پر انرژی بودم اما وقتی تو سن کم تجارت یاد گرفتم بچگی و شادی فراموش کردم خودمو فراموش کردم بعد این که بزرگ شدم فکر کردم عشق واقعیم پیدا کردم کنار اون میتونم برگردم به دوران بچگیم خیلی سعی کردم سعی کردم بخاطر اونم که شد شاد باشم اما فقط تظاهر بود بعضی وقتا حس میکردم دار بهم بی توجهی میکنه تا توجه ازم بگیر اما اینطور نبود خیلی وقتا منو نادید میگرفت انگار منی وجود ندار بدون گفت به من هرجایی میرفت با کسایی که بهش تاکید کرد بودم نگرد میگشت حس میکردم ادم اضافی تو زندگیشم اما به طور مسخره ای بهش عتماد داشتم یا حداقل سعی میکردم عتماد کنم اما اشتباه بود پس بعد یه مدت بیخیال شدم با این که عاشقش بودم اما دیگه مثل قبل سر حرکاتش سرش غر نمیزدم نسبت به کارش بی حس شد بودم فقط میخواستم باش حتا شد اشتباه اما باش با اینک هیچ تاثیری تو زندگیم نداشت !
~تو خیلی خوب باهاش کنار اومدی !با اینک با ترس ات روبه رو شدی اما خودت کنترل کردی خودت جمع کردی !
-من آنقدر که به نظر میاد قوی نیستم اما تظاهر میکنم هستم بعضی وقتا منم به مراقبت و نگرانی های یه نفر نیاز دارم !
«ا/ت با نگاه ناراحتی به شوگا نگاه میکرد که با خیس شدن دستش به سمت اسمون برگشت فهمید دار بارون میاد سریع دست شوگا رو گرفت برد یه جا سر بسته »
~فکر کنم مریض شیم (خند)
-اره به احتمالا …(عطسه)زیاد مریض شدم (خند)
~ای وای این خوب نیست !
«ا/ت دستش گذاشت رو پیشونی شوگا »
~شوگا تب داری باید بری خونه استراحت کنی !
ادامه دارد…..
«ا/ت رو مبل نشست بود که گوشیش زنگ خورد »
-عشقم من منتظرتم بیا پایین !
~باش اومدم !
«ا/ت سوار آسانسور شد رفت پایین سوار ماشین شوگا شود »
-سلام عشقم خوبی !؟
~سلام اگه هولم نمیکردی اره !
-عشقم چیکار کنم من خودم بهو یادم افتاد باید قبل اومدن بهت خبر بدم !
~نکنه میخواستی بیا دم خونه بعد بگی !؟
«شوگا خندید ماشین روشن کرد رفتن سمت رستوران شوگا دست ا/ت گرفت برد سمت میز شون »
-عشقم اینجا پاستا های خیلی خوشمزه ای دار میخوای اینو سفارش بدیم !؟
~اره من مشکلی ندارم !
-باش پس !
«بعد چند دقیقه غذاشون رسید و بعد چند دقیقه که غذاشون خوردن رفتن بیرون »
-عشقم یکم بگردیم !؟
~اره حتما !
«شوگا دست ا/ت گرفت همینطور تو خیابون قدم میزدن »
~شوگا!؟
-جانم ؟
~شوگا تو مطمعنی عاشقم شدی من و تو دو یا سه هفته میشیم که باهم یه جا هستیم تو چطور تو این مدت کن عاشقم شدی !؟
-به عشق تو نگاه اول عتقاد داری !؟
~یه جورایی!
-اما من عتقاد دارم همون روز اول به نظرم تو نسبت به بقیه دخترا متفاوت بود کاملا میشد تشخیص داد که خیانت یا یه ضربه تو زندگیت بهت خورد اما تو خودت قوی نشونه میدی !
~واقعا هم همینطور بود یه ماسک روی صورتم داشتم که خیلی از درد و رنج هامو پنهون میکرد اون لبخند فیک فقط اشک های شب قبلش پنهون میکرد من به عنوان یع دختر خیلی ضعیف خیلی چیزای سنگینی تجربه کردم فکر کن چند بار از یه نفر خیانت دیدم تو اون وضعیت کارمو از دست دادم دوست خیلی نزدیکی نداشتم تنها تنها بود خسته شد بود اما نمیتونستم خودمو به غریبه ها ضعیف نشونه بدم سی کردم قوی باشم اما اون نقط ضعف هر لحظ بیشتر میشد باعث میشد بیشتر من واقعی آشکار بشه اما بعد یه مدت بیخیال شدم اون ماسک کنار زدم و فقط خود واقعیم نشونه دادم با همه عیب و نقص هاش !
-تو نقص ندار عزیزم تو فقط نیاز به یکی داشتی کمکت کن بفهمی اون ماسک فقط همچی برات سخت تر میکن کسی نداشتی بهت بگه اشکال ندار دوباره خوب میشی برای همین افکارت تو تنهایی مغزت خوردن و انرژی هر کاری ازت گرفتن !
~واقعادرست !
«شوگا میخواست حال ا/ت بد نشه بردش سمت پشمک فروشی براش پشمک خردید این که ا/ت ناراحت ببین قلبش به درد می ورد میخواست اون از همچی دور کن با این که خودش وضعیت خوبی نداشت »
~تو چی شوگا !؟داستان تو چیه !؟
-من…من داستان خواستی ندارم (لبخند فیک)
~همیشه آنقدر سرد بودی !؟از بچگی !؟
-مگه میشه !؟معلوم که نه من بچه پر انرژی بودم اما وقتی تو سن کم تجارت یاد گرفتم بچگی و شادی فراموش کردم خودمو فراموش کردم بعد این که بزرگ شدم فکر کردم عشق واقعیم پیدا کردم کنار اون میتونم برگردم به دوران بچگیم خیلی سعی کردم سعی کردم بخاطر اونم که شد شاد باشم اما فقط تظاهر بود بعضی وقتا حس میکردم دار بهم بی توجهی میکنه تا توجه ازم بگیر اما اینطور نبود خیلی وقتا منو نادید میگرفت انگار منی وجود ندار بدون گفت به من هرجایی میرفت با کسایی که بهش تاکید کرد بودم نگرد میگشت حس میکردم ادم اضافی تو زندگیشم اما به طور مسخره ای بهش عتماد داشتم یا حداقل سعی میکردم عتماد کنم اما اشتباه بود پس بعد یه مدت بیخیال شدم با این که عاشقش بودم اما دیگه مثل قبل سر حرکاتش سرش غر نمیزدم نسبت به کارش بی حس شد بودم فقط میخواستم باش حتا شد اشتباه اما باش با اینک هیچ تاثیری تو زندگیم نداشت !
~تو خیلی خوب باهاش کنار اومدی !با اینک با ترس ات روبه رو شدی اما خودت کنترل کردی خودت جمع کردی !
-من آنقدر که به نظر میاد قوی نیستم اما تظاهر میکنم هستم بعضی وقتا منم به مراقبت و نگرانی های یه نفر نیاز دارم !
«ا/ت با نگاه ناراحتی به شوگا نگاه میکرد که با خیس شدن دستش به سمت اسمون برگشت فهمید دار بارون میاد سریع دست شوگا رو گرفت برد یه جا سر بسته »
~فکر کنم مریض شیم (خند)
-اره به احتمالا …(عطسه)زیاد مریض شدم (خند)
~ای وای این خوب نیست !
«ا/ت دستش گذاشت رو پیشونی شوگا »
~شوگا تب داری باید بری خونه استراحت کنی !
ادامه دارد…..
۱۱.۴k
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.