پارت29
پارت29
جین. مگه چندتا ساعت داری؟!
نامی. نمیدونم تهیونگ میدونه
ته. نامجون جمع ساعت هاش همه باهم فکر کنم 31 یا 32 تا باشه
جین کوک جیمین. پشمامممم
نامی. من برم دیگه بای بای وقتی کارامو کردم میام پیشتون تا اون موقع دردسر درست نکنید
همه باهم گفتم باشه و پخش شدن تو پاساژ
جین. بچه ها من برم تو اون مغازه ی لباس دبدممیخرم نگران نشید
دوباره همشون گفتن باشه و تهکوک رفتن توی مغازه ای که همه لباش هاش سیاه و سفید بودن یونمین هم رفتن مغازه ای که لباس های رنگی داشت
ویو کوک
منو ته رفتیم تو مغازه ای که لباس های سیاه و سفید داره چندتا
لباس برداشتم و به ته گفتم بشینه روی کاناپه تا نظرشو درباره لباسا بهم
بگه لباس اولم یکم تنگ وکوتاه
بود پوشیدمش رفتم بیرون اتاق پرو ته تا دیدم عصبی شد ولی نشون نداد و گفت: خودت فکر نمیکنی این لباس زیادی تنگ و کوتاهه(اخم)
کوک. ولی..
ته. برو یکی دیگه بردار
کوک. اهم(سر پایین)
راستش از جوری که باهام حرف زد هم ترسیدم هم ناراحت شدم پس رفتم ی شلوار کارگو و ی تیشرت که خیلی بزرگ بود پوشیدم که توش گم میشدم رفتم بیرون که اخمش کمی باز شد وگفت: با اینکه توش گم میشی ولی این خوبه
منم با این حرفش خوشحال شدم وگفتم:
خب تصمیم گرفتم دیگه هر روز براتون پارت بزارم چون هم خیلی اذیتتون کردم هم برای فیک بعد خیلی زوغ دارم😀
جین. مگه چندتا ساعت داری؟!
نامی. نمیدونم تهیونگ میدونه
ته. نامجون جمع ساعت هاش همه باهم فکر کنم 31 یا 32 تا باشه
جین کوک جیمین. پشمامممم
نامی. من برم دیگه بای بای وقتی کارامو کردم میام پیشتون تا اون موقع دردسر درست نکنید
همه باهم گفتم باشه و پخش شدن تو پاساژ
جین. بچه ها من برم تو اون مغازه ی لباس دبدممیخرم نگران نشید
دوباره همشون گفتن باشه و تهکوک رفتن توی مغازه ای که همه لباش هاش سیاه و سفید بودن یونمین هم رفتن مغازه ای که لباس های رنگی داشت
ویو کوک
منو ته رفتیم تو مغازه ای که لباس های سیاه و سفید داره چندتا
لباس برداشتم و به ته گفتم بشینه روی کاناپه تا نظرشو درباره لباسا بهم
بگه لباس اولم یکم تنگ وکوتاه
بود پوشیدمش رفتم بیرون اتاق پرو ته تا دیدم عصبی شد ولی نشون نداد و گفت: خودت فکر نمیکنی این لباس زیادی تنگ و کوتاهه(اخم)
کوک. ولی..
ته. برو یکی دیگه بردار
کوک. اهم(سر پایین)
راستش از جوری که باهام حرف زد هم ترسیدم هم ناراحت شدم پس رفتم ی شلوار کارگو و ی تیشرت که خیلی بزرگ بود پوشیدم که توش گم میشدم رفتم بیرون که اخمش کمی باز شد وگفت: با اینکه توش گم میشی ولی این خوبه
منم با این حرفش خوشحال شدم وگفتم:
خب تصمیم گرفتم دیگه هر روز براتون پارت بزارم چون هم خیلی اذیتتون کردم هم برای فیک بعد خیلی زوغ دارم😀
۱۰.۴k
۰۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.