فیک (جرعت یا حقیقت ؟) part 6
جرعت یا حقیقت ؟
پارت 6
جیهوپ در حالی که سو وون بغل کرده بود و داشت با جیمین از جنگل خارج میشد پرسید
+ جناب پارک جیمین واقعا فک کردی من دارم به بهترین دوستم تجاو*ز میکنم ؟
جیمین قرمز اما کمی بعد نالید : هیووونگ خب تو هم اگه میدیدی من دارم دکمه های پیرهن یه دختر بیهوشو باز میکنم فکر بد میکردی ! نمیکردی ؟!
هوسوک سرشو به دو طرف تکون داد
+ نه نمیکردم !
جیمین که ضایع شده بود گفت :واقعا ؟
+ اره واقعا !
جیمین با صدای اروم عذر خواهی کرد ...
چند دقیقه بعد با هم از جنگل خارج شدن
مونا با دیدن سو وون سمت جیهوپ دوید
/ نگاااش کن تو رو خدا دختره بی حیا تا کجا دکمه های لباسشو باز کرده !
جیهوپ و جیمین نگاهی به هم کردن بهد هوسوک پقی زد زیر خنده ...
******
هوسوک بالای سر سو وون روی زیر انداز روی شن ها نشیته بود و مدام صورتشو با پارچه خیس میکرد نمیدونست چرا انقدر برای سو وون نگرانه !
زندگی بدوت سو وون براش معنایی نداشت ! هیچ معنایی !
سو وون چشماشو با پت پت باز کرد
+ سو ووناااا
- ه..ها؟
+ بهتری ؟
سو وون سرشو تکون داد
جیهوپ به سمت جین رفت
+ هیونگ یکی اینجا سوپ لازمه !
جین چند دقیقه بعد با کاسه سوپ کنار سو وون نشست
جین : یا سو وون قبلا که انقد نازک نارنجی نبودی
سو وون لبخندی زد
- شرمنده
سو وون با کمک هوسوک به بالشت تکیه داد خاست تا کاسه رو برداره که جیهوپ جلوشو گرفت
+ بزار خودم بهت میدم ! ( عر زدن سو وون تو دلش*)
سو وون لبخندی زد بعد جیهوپ کاسه رو برداشت اولین قاشقو پر کرد و فوتش کرد و بعد توی دهن سو وون فرو برد ...
سو وون حس کرد این خوشمزه ترین سوپیه که تا حالا خورده چون عصاره نفسای هوسوک توشه...( 🤣 )
*****
سو وون با شوق به سمت هوسوک برگشت
- هوسوکاا الان که غذامو خوردم میشه بریم پیاده روی ؟
+ نه هوا گرمه !
- لطفاااا !
هوسوک پوفی کشید
+ باشه
سو وون دست هوسوکو گرفت و بلند شد و کفششو پوشید و راه افتاد
- میگم ...
+ هوم ؟
- اگه اون کسی که من دوسش دارم ....
جیهوپ پرید وسط حرفش
+ اول باید بهش بگی !
- عمم اخه میترسم اون منو دوست نداشته باشه !
+ خب این که خیلی سادست ردت میکنه :/
- بعد رابطمون دیگه به حالت قبل بر نمیگرده !
+ خب پس اول باید بهش نخ بدی ببینی اونم دوست داره یا نه ؟!
سو وون زد زیر خنده
- نخ نمیگیره !
+ پس طرف اسکله !
- عاره میدونم ... (🤣)
+ عاشق چیش شدی پس ؟!
سو وون لبخند عمیقی زد و شروع کرد به توصیف کردنش
- عاشق لبخنداش ! مهربونیاش ، نگرانیاش ، عاشق جمع شدن چشماش ....گره خوردن ابروهاش ...
هوسوک لبخند تلخی زد
+ کاش یکیم اینجوری عاشق من میشد !
سو وون معترضانه غرید
- من هستم! بس نیست ؟!
جیهوپ همیشه حرفای سو وونو به شوخی میگرفت ... ایندفعه هم مثل هر دفعه !
جیهوپ همونطور که ماسه ها نگاه میکرد یدفعه سرشو اورد بالا
+ من یه ایده دارم !
- چیه ؟
+ بیا اعتراف کردنو رو من تمرین کن !
- ها ؟
+ فک کن من اون شخصم ( فکر نمیخاد خب خودتی :/)
لبخند سو وون محو شد انا کمی بعدفکر کرد ایده بدی نیست !
- خب ...
+ شروع کن !
شروع نقش *
- خب راستش چجوری بگم
+ بله جانم ؟
- من دو...دوست دارم !
سو وون لحظه نفهمید داره چیکار میکنه صورت جیهومو قاب کرد و لباشو روی لبای جیهوپ گذاشت ....
پارت 6
جیهوپ در حالی که سو وون بغل کرده بود و داشت با جیمین از جنگل خارج میشد پرسید
+ جناب پارک جیمین واقعا فک کردی من دارم به بهترین دوستم تجاو*ز میکنم ؟
جیمین قرمز اما کمی بعد نالید : هیووونگ خب تو هم اگه میدیدی من دارم دکمه های پیرهن یه دختر بیهوشو باز میکنم فکر بد میکردی ! نمیکردی ؟!
هوسوک سرشو به دو طرف تکون داد
+ نه نمیکردم !
جیمین که ضایع شده بود گفت :واقعا ؟
+ اره واقعا !
جیمین با صدای اروم عذر خواهی کرد ...
چند دقیقه بعد با هم از جنگل خارج شدن
مونا با دیدن سو وون سمت جیهوپ دوید
/ نگاااش کن تو رو خدا دختره بی حیا تا کجا دکمه های لباسشو باز کرده !
جیهوپ و جیمین نگاهی به هم کردن بهد هوسوک پقی زد زیر خنده ...
******
هوسوک بالای سر سو وون روی زیر انداز روی شن ها نشیته بود و مدام صورتشو با پارچه خیس میکرد نمیدونست چرا انقدر برای سو وون نگرانه !
زندگی بدوت سو وون براش معنایی نداشت ! هیچ معنایی !
سو وون چشماشو با پت پت باز کرد
+ سو ووناااا
- ه..ها؟
+ بهتری ؟
سو وون سرشو تکون داد
جیهوپ به سمت جین رفت
+ هیونگ یکی اینجا سوپ لازمه !
جین چند دقیقه بعد با کاسه سوپ کنار سو وون نشست
جین : یا سو وون قبلا که انقد نازک نارنجی نبودی
سو وون لبخندی زد
- شرمنده
سو وون با کمک هوسوک به بالشت تکیه داد خاست تا کاسه رو برداره که جیهوپ جلوشو گرفت
+ بزار خودم بهت میدم ! ( عر زدن سو وون تو دلش*)
سو وون لبخندی زد بعد جیهوپ کاسه رو برداشت اولین قاشقو پر کرد و فوتش کرد و بعد توی دهن سو وون فرو برد ...
سو وون حس کرد این خوشمزه ترین سوپیه که تا حالا خورده چون عصاره نفسای هوسوک توشه...( 🤣 )
*****
سو وون با شوق به سمت هوسوک برگشت
- هوسوکاا الان که غذامو خوردم میشه بریم پیاده روی ؟
+ نه هوا گرمه !
- لطفاااا !
هوسوک پوفی کشید
+ باشه
سو وون دست هوسوکو گرفت و بلند شد و کفششو پوشید و راه افتاد
- میگم ...
+ هوم ؟
- اگه اون کسی که من دوسش دارم ....
جیهوپ پرید وسط حرفش
+ اول باید بهش بگی !
- عمم اخه میترسم اون منو دوست نداشته باشه !
+ خب این که خیلی سادست ردت میکنه :/
- بعد رابطمون دیگه به حالت قبل بر نمیگرده !
+ خب پس اول باید بهش نخ بدی ببینی اونم دوست داره یا نه ؟!
سو وون زد زیر خنده
- نخ نمیگیره !
+ پس طرف اسکله !
- عاره میدونم ... (🤣)
+ عاشق چیش شدی پس ؟!
سو وون لبخند عمیقی زد و شروع کرد به توصیف کردنش
- عاشق لبخنداش ! مهربونیاش ، نگرانیاش ، عاشق جمع شدن چشماش ....گره خوردن ابروهاش ...
هوسوک لبخند تلخی زد
+ کاش یکیم اینجوری عاشق من میشد !
سو وون معترضانه غرید
- من هستم! بس نیست ؟!
جیهوپ همیشه حرفای سو وونو به شوخی میگرفت ... ایندفعه هم مثل هر دفعه !
جیهوپ همونطور که ماسه ها نگاه میکرد یدفعه سرشو اورد بالا
+ من یه ایده دارم !
- چیه ؟
+ بیا اعتراف کردنو رو من تمرین کن !
- ها ؟
+ فک کن من اون شخصم ( فکر نمیخاد خب خودتی :/)
لبخند سو وون محو شد انا کمی بعدفکر کرد ایده بدی نیست !
- خب ...
+ شروع کن !
شروع نقش *
- خب راستش چجوری بگم
+ بله جانم ؟
- من دو...دوست دارم !
سو وون لحظه نفهمید داره چیکار میکنه صورت جیهومو قاب کرد و لباشو روی لبای جیهوپ گذاشت ....
۸۸.۳k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.