یه دیوونه دنبالم کرده! (part 5)
+بزار از همین الان بگم که چه قانون هایی داریم.
_بزار برسیم خونت بعد شاخ و شونه بکش.
+از همین الان یه تنبیه برای خودت انتخاب کرد، اونم اینه که....
_چی میگی من اصلا چیزی گفتم؟!
+بیبی جون حتی یه کلمه ی کوچیک هم عصاب منو خورد می کنه، حالا هم که تو اینجایی برای چی رابطه نداشته باشم؟(با خنده ی رو مخ)
_من هنوز سنم برای این کار ها زوده، اینو بدون!
+من سن حالیم نیس، به هر حال که پر*یود شدی؟ مگه نه؟!
سریع به خودم اومدم.
_تو به پر*یود من چیکار داری؟؟! این چیز اصلا به تو ربطی نداره!!!
+به هر حال من شوهرتم، باید این چیز هارو بدونم که کی پر*یود میشی یا اینکه اصلا درد داری یا نه؟!
یه جور می گفت که دلم می خواست گریه کنم، من اصلا دوست نداشتم که یه پسر در مورد اینکه پر*یودم نظر بده.
_میشه دیگه حرف نزنی؟!(جدی)
+مثلاً می خوای چیکار کنی؟!(خنده)
برگشتم سمتش و...
(ویو کوک)
برگشت سمتم، من چشمم رو از جاده گرفتم دیدم کلا صورتش قرمز شده و داره گریه می کنه، چشم های اشکی و صورتش کلا خط خط قرمز شده بود.
+برای چی این شکلی شدی؟(چشمش رو میده به جاده)
_میدونی دوست ندارم پسرا در موردم نظر بدن، مخصوصا در مورد پر*یود، تو چطور آدمی هستی؟!
_خوشت میاد بقیه رو زجر میدی با حرف هات؟؟؟!!!
+هه هه من بیماری سادیسم دارم، زجر دادن برام مثل آب خوردنه و ازش لذت می برم، می دونی الان برام مهم نیس که داری گریه می کنی یا نه، اصلا برام مهم نیس که ازم خوشت میاد یا نه، من فقط می خواستم یه دختر خوشگل رو برای خودم بکنم که تو الان هستی.
(ویو ا.ت)
با هر حرفش یه خنجر توی قلبم فرو می کردن، داشت می خندید و حرف می زد.
_باباااااا اینننننن یاروووو یه تختشششش کمههههه(تو ذهنش)
_سادیسمی بدبخت!
+با منی!؟
_بله بله به جز تو کس دیگه ای هم اینجا هست؟!
پاشو گذاشت رو گاز و سبقت گرفت، ماشین های دور بر خیلی سریع رد میشدن، به خاطر اینکه اون سرعتش زیاد بود، صدای متور لامبورگینی کل جاده رو پر کرده بود.
+می خوای ولت کنم اینجا تا از گشنگی بمیری؟!(عصبی)
_نه ممنون(حالت سرد)
+(از ماشین میره پایین)حیف دوست دارم وگرنه(یه خنده می کنه و یکم مکث) دختر جون نمی خوای که عصبیم کنی، مگه نه؟!(جدی)
یجوری گفت که کم مونده بود به گه خوری بیوفتم، این یارو چقدر ترسناکه یا من خرم(آره آره خود خری!!!
_بزار برسیم خونت بعد شاخ و شونه بکش.
+از همین الان یه تنبیه برای خودت انتخاب کرد، اونم اینه که....
_چی میگی من اصلا چیزی گفتم؟!
+بیبی جون حتی یه کلمه ی کوچیک هم عصاب منو خورد می کنه، حالا هم که تو اینجایی برای چی رابطه نداشته باشم؟(با خنده ی رو مخ)
_من هنوز سنم برای این کار ها زوده، اینو بدون!
+من سن حالیم نیس، به هر حال که پر*یود شدی؟ مگه نه؟!
سریع به خودم اومدم.
_تو به پر*یود من چیکار داری؟؟! این چیز اصلا به تو ربطی نداره!!!
+به هر حال من شوهرتم، باید این چیز هارو بدونم که کی پر*یود میشی یا اینکه اصلا درد داری یا نه؟!
یه جور می گفت که دلم می خواست گریه کنم، من اصلا دوست نداشتم که یه پسر در مورد اینکه پر*یودم نظر بده.
_میشه دیگه حرف نزنی؟!(جدی)
+مثلاً می خوای چیکار کنی؟!(خنده)
برگشتم سمتش و...
(ویو کوک)
برگشت سمتم، من چشمم رو از جاده گرفتم دیدم کلا صورتش قرمز شده و داره گریه می کنه، چشم های اشکی و صورتش کلا خط خط قرمز شده بود.
+برای چی این شکلی شدی؟(چشمش رو میده به جاده)
_میدونی دوست ندارم پسرا در موردم نظر بدن، مخصوصا در مورد پر*یود، تو چطور آدمی هستی؟!
_خوشت میاد بقیه رو زجر میدی با حرف هات؟؟؟!!!
+هه هه من بیماری سادیسم دارم، زجر دادن برام مثل آب خوردنه و ازش لذت می برم، می دونی الان برام مهم نیس که داری گریه می کنی یا نه، اصلا برام مهم نیس که ازم خوشت میاد یا نه، من فقط می خواستم یه دختر خوشگل رو برای خودم بکنم که تو الان هستی.
(ویو ا.ت)
با هر حرفش یه خنجر توی قلبم فرو می کردن، داشت می خندید و حرف می زد.
_باباااااا اینننننن یاروووو یه تختشششش کمههههه(تو ذهنش)
_سادیسمی بدبخت!
+با منی!؟
_بله بله به جز تو کس دیگه ای هم اینجا هست؟!
پاشو گذاشت رو گاز و سبقت گرفت، ماشین های دور بر خیلی سریع رد میشدن، به خاطر اینکه اون سرعتش زیاد بود، صدای متور لامبورگینی کل جاده رو پر کرده بود.
+می خوای ولت کنم اینجا تا از گشنگی بمیری؟!(عصبی)
_نه ممنون(حالت سرد)
+(از ماشین میره پایین)حیف دوست دارم وگرنه(یه خنده می کنه و یکم مکث) دختر جون نمی خوای که عصبیم کنی، مگه نه؟!(جدی)
یجوری گفت که کم مونده بود به گه خوری بیوفتم، این یارو چقدر ترسناکه یا من خرم(آره آره خود خری!!!
۱۷.۴k
۲۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.