وانشات (وقتی روت خیلی حساسه) پارت ۱
#وانشات
#چان
#بنگ_چان
تو و چان خیلی باهم دیگه جر و بحث میکردین و این اواخر شدت دعوا هاتون بالا رفته بود و همیشه هم دلیلش متفاوت بود.
یک بار چون با دوستات بیرون رفته بودی و دوست پسر یکی از دوستات هم اومده بود باهاش دعوات شد یک بار دیگه هم بخاطر اینکه با یک فروشنده ی مرد که از دوستای قدیمیت بود گرم گرفته بودی هم دعواتون شده بود و دیروز هم بخاطر اینکه بدون اینکه بهش بگی رفته بودی تولد یکی از دوستات که مهمونی مختلط گرفته بود باهاش دعوای شدیدی کرده بودی.
نمیفهمیدی که دقیقاً چرا تا این حد روت حساسه و بخاطر این عادت بدش داشت رابطتونو خراب میکرد.
روی تخت دراز کشیده بودی و با افکارت پرسه میزدی که با صدای گوشیت به خودت اومدی.
گوشیتو برداشتی و به پیامی که برات اومده بود نگاه کردی، از طرف یونجون بود (یونجون پسر خاله ی ا.ته که از بچگی با هم صمیمی بودن)
صفحه ی چتتو باهاش باز کردی
× سلام ا.ت خوبی؟
+سلام یونجون......مرسی تو خوبی ؟
× اوهوم....
+ کاری داشتی ؟
× راستش من چند روزه اومدم کره
با جمله ای که تایپ کرده بود تعجب کردی و چند دفعه پلک زدی تا متوجه بشی که درست جملشو خوندی
+ چیییییییی؟
+ خدای مننننن واقعاً
×اوهوم
+ خوب کجایی که بیام پیشت ؟
×راستش منم میخوام همینو بگم
_میتونی تا یک ساعت دیگه به کافه ی نزدیکی× پارک(نمیدونم چی چی 😐) بیای ؟
+ آره آره حتما ❤️
× ممنونم
و بعدش گوشی رو گذاشتی روی میز و از خوشحالی جیغ خفه ای زدی، یونجون دوست خیلی خوب و صمیمی ای برات بود و خیلی به عنوان یک دوست ، دوستش داشتی و خوشحال بودی که بعد از ۱ سال از آمریکا برگشته و قراره ببینیش.
به سمت کمد لباستان رفتی و لباسی که میخواستی بپوشید رو انتخاب کردی و بعد یک دوش ۱۰ دقیقه ای گرفتی و رفتی تا یکم به صورتت برسی......
بعد از ۴۵ دقیقه کاملاً آماده شدی بودی و فقط یک ربع وقت داشتی که تاکسی بگیری و به کافه ای که یونجون آدرسش رو داده بود بری...... یکم استرس هم داشتی چون به چان هیچی نگفته بودی و اونم امروز بخاطر کارش دیر میومد خونه و تو تا اون موقع برگشته بودی. پس لبخندی به خودت توی آینه زدی و به سمت در خروجی رفتی
(چان)
_خوب دیگه پس من میرم
پسرا: خداحافظ
به سمت آسانسور رفت و طبقه ی پارکینگ رو فشار داد تا ماشینش رو برداره.
به ساعت نگاهی کرد (۱۱ صبح رو نشون میداد ) پس با خوشحالی از اینکه میتونه به موقع خونه برسه و ا.ت رو سوپرایز کنه به سمت ماشینش رفت.
#چان
#بنگ_چان
تو و چان خیلی باهم دیگه جر و بحث میکردین و این اواخر شدت دعوا هاتون بالا رفته بود و همیشه هم دلیلش متفاوت بود.
یک بار چون با دوستات بیرون رفته بودی و دوست پسر یکی از دوستات هم اومده بود باهاش دعوات شد یک بار دیگه هم بخاطر اینکه با یک فروشنده ی مرد که از دوستای قدیمیت بود گرم گرفته بودی هم دعواتون شده بود و دیروز هم بخاطر اینکه بدون اینکه بهش بگی رفته بودی تولد یکی از دوستات که مهمونی مختلط گرفته بود باهاش دعوای شدیدی کرده بودی.
نمیفهمیدی که دقیقاً چرا تا این حد روت حساسه و بخاطر این عادت بدش داشت رابطتونو خراب میکرد.
روی تخت دراز کشیده بودی و با افکارت پرسه میزدی که با صدای گوشیت به خودت اومدی.
گوشیتو برداشتی و به پیامی که برات اومده بود نگاه کردی، از طرف یونجون بود (یونجون پسر خاله ی ا.ته که از بچگی با هم صمیمی بودن)
صفحه ی چتتو باهاش باز کردی
× سلام ا.ت خوبی؟
+سلام یونجون......مرسی تو خوبی ؟
× اوهوم....
+ کاری داشتی ؟
× راستش من چند روزه اومدم کره
با جمله ای که تایپ کرده بود تعجب کردی و چند دفعه پلک زدی تا متوجه بشی که درست جملشو خوندی
+ چیییییییی؟
+ خدای مننننن واقعاً
×اوهوم
+ خوب کجایی که بیام پیشت ؟
×راستش منم میخوام همینو بگم
_میتونی تا یک ساعت دیگه به کافه ی نزدیکی× پارک(نمیدونم چی چی 😐) بیای ؟
+ آره آره حتما ❤️
× ممنونم
و بعدش گوشی رو گذاشتی روی میز و از خوشحالی جیغ خفه ای زدی، یونجون دوست خیلی خوب و صمیمی ای برات بود و خیلی به عنوان یک دوست ، دوستش داشتی و خوشحال بودی که بعد از ۱ سال از آمریکا برگشته و قراره ببینیش.
به سمت کمد لباستان رفتی و لباسی که میخواستی بپوشید رو انتخاب کردی و بعد یک دوش ۱۰ دقیقه ای گرفتی و رفتی تا یکم به صورتت برسی......
بعد از ۴۵ دقیقه کاملاً آماده شدی بودی و فقط یک ربع وقت داشتی که تاکسی بگیری و به کافه ای که یونجون آدرسش رو داده بود بری...... یکم استرس هم داشتی چون به چان هیچی نگفته بودی و اونم امروز بخاطر کارش دیر میومد خونه و تو تا اون موقع برگشته بودی. پس لبخندی به خودت توی آینه زدی و به سمت در خروجی رفتی
(چان)
_خوب دیگه پس من میرم
پسرا: خداحافظ
به سمت آسانسور رفت و طبقه ی پارکینگ رو فشار داد تا ماشینش رو برداره.
به ساعت نگاهی کرد (۱۱ صبح رو نشون میداد ) پس با خوشحالی از اینکه میتونه به موقع خونه برسه و ا.ت رو سوپرایز کنه به سمت ماشینش رفت.
۱۹.۴k
۱۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.